معادشناسى در قرآن كريم (جلد 1)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني محمد، 1337 -

عنوان و نام پديدآور : معاد شناسي در قرآن كريم/تاليف محمد بيستوني؛ گروه تحقيق صفورا بيستوني، زهرا بيستوني، آسيه بيستوني.

مشخصات نشر : قم: بيان جوان 1385.

مشخصات ظاهري : 260 ص.

شابك : 964-8399-83-2

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : معاد -- جنبه هاي قرآني

شناسه افزوده : بيستوني صفورا

شناسه افزوده : بيستوني زهرا

شناسه افزوده : بيستوني آسيه رده بندي كنگره : ‮ BP222 /‮ب 93م6 1385

رده بندي ديويي : ‮ 297/44

شماره كتابشناسي ملي : م85-46976

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت «آية اللّه حاج سيد مرتضى خاتمى»••• 8

مق_دمه :••• 7

معن__اى لغ__وى و اصط__لاحى مع____اد••• 9

جهان پ_س از م_رگ و پ_اي_ان كشمكش ه_ا••• 9

شأن نزول••• 10

امك_ان و اثب_ات مع_اد از راه ت_وجّه دادن به آفرينش آغازين انسان••• 13

شأن نزول••• 14

ب__ه پ_رت__وى از ق_درت خ__دا بر ف_راز س__رت___ان بنگ__ري_د••• 17

«» (131) موض_وع صفح_ه

تص__ويرس_ازى زيباى قرآن كريم درباره معاد••• 27

پ_رت_وى از ش_اهك__ار خ__دا در آف__رينش••• 29

پندارشرك گرايان درباره معاد و روشنگرى قرآن••• 34

چ__را انك__ار مع__اد؟••• 38

تفك__ر برانگي_زت__رين دلي_ل در امكان معاد••• 39

م__ردگان را اين گ__ونه زن__ده مى س_ازي_م••• 44

معاد و قصه اصحاب كهف••• 50

از ورق گ__ردانى لي_ل و نه_ار ان_ديش_ه ك_ن!••• 53

و آنگ_________اه...••• 55

(132) «»

موض_وع صفح_ه

س___ه دي___دگ___اه••• 57

مع_اد در ع_الم جني_ن••• 62

دلايل معاد در عالم گياه••• 70

مع_اد و دو پ_رسش تفك_رانگيز و هدايت بخش••• 72

دلاي____ل مع____اد••• 76

حك_م پ_دي_ده هاى همانن_د يكس_ان اس_ت••• 76

امك_ان مع_اد از ط_ريق اثبات آفرينش نوزاد••• 78

امك__ان مع__اد از ط__ري_ق اثب__ات وف_ات••• 80

امكان معادازطريق اثبات حيات دراراضى موات••• 84

«» (133)

موض_وع صفح_ه

امكان مع_اد از طريق اثبات پيدايش آب••• 89

امكان معاد از طريق اثبات پيدايش آتش••• 92

دلاي_ل هفتگ_انه ب__راى امكان مع__اد••• 97

روز آشك__ارشدن ب__ازندگى و زيان كارى جبران ناپذير••• 100

از آن خب__ر ب__زرگ مى پ__رسن__د؟••• 106

چگ_ونگى

آف_رينش ج_دي_د در قيامت••• 112

آيابدن ها و استخوان هاى پوسيده دگرباربه پامى خيزند؟••• 118

شأن نزول••• 119

دوزخي_______ان تي_____ره بخ__ت••• 120

معاد تجل_ى گاه ارزش ه_اى واقع___ى••• 124

(134) «»

اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .

مؤسسه قرآنى تفسير جوان

«» (135)

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

(4)

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت آية اللّه حاج سيدمرتضى خاتمى درخصوص

«روش انس با قرآن» و تأليفات تفسيرى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

قرآن منشور هدايت، راهنماى جاويد،مبشرنور و بركت و «نسخه شفابخش»براى همه انسان ها مى باشد . اين نور روشنگر و ابر باران خيز و «نسيم معنوى و جانبخش حيات» بايد به عمق جان و روح نفوذ نموده و با روش هاى صحيح و كارشناسى شده در متن زندگى و فعاليت هاى فردى و اجتماعى همه انسانها خصوصا «اهل قبله» قرارگيرد .

در همين راستا ، فرزند معنوى و عزيزم جناب آقاى «دكتر محمد بيستونى» كه از عنفوان جوانى درخدمت «قرآن و مساجد» بوده است . در يك تلاش طاقت فرسا و منظم كه بنده از 10 سال پيش، مستقيما در ج_ريان آن ق__رارگ__رفتم «ط__رح جديد و دقيقى» را تحت عنوان «روش انس با قرآن» از طريق «كارگاه آموزشى مفسّرين جوان» اب_داع نموده است و كليّه منابع تحقيقاتى آن را نيز شخصا تأليف كرده

و همه آن ها را قبل از چاپ و نشر براى «تصحيح لفظى و محتوايى و اعرابى» به رؤيت اينجانب رسانده است. بنده نيز با كمال دقت و حوصله تمامى آن هارا ازاول تاآخرمطالعه وتصحيح نمودم .

تأليفات قرآنى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى كه عموما در حوزه «تفسيرموضوعى وزنجيره اى قرآن كريم»

(5)

مى باشد ، بسيار ساده و براى عموم مردم و متديّنين خصوصا «نوجوانان و جوانان عزيز» كاملاً قابل استفاده بوده و مى تواند تحوّل عظيمى را در «مؤانست نسل جوان با محتواى قرآن كريم» خصوصا در حوزه هاى علميه و دانشگاهها و مراكز آموزشى و دولتى كشور به همراه داشته باشد .

ازويژگى هاى بارز تأليفات تفسيرى ايشان، توجه به «تفسيرموضوعى وزنجيره اى (تفسيرقرآن باقرآن)» مى باشدكه درنوع خود بى نظيراست.

اميدوارم جوانان عزيز مسلمان در سراسر جهان وجود وى را غنيمت شمرده و از تأليفات قرآنى ايشان كه بحمداللّه اخيرا به زبانهاى عربى ، انگليسى ، فرانسه و آلمانى نيز در دست چاپ و انتشار مى باشد ، حداكثر استفاده را بنمايند .

آرزومى كنم خداوندتبارك وتعالى به اين برادرباذوق وعلاقمندبه قرآن ومسائل جوانان توفيق ادامه مخلصانه چنين «تلاشهاى مفيد و مؤثرقرآنى» را بيش از پيش عنايت فرمايد .

بت__اري__خ 2/7/1382 ه.ش

27 رجب المرجب 1424 ه.ق

مبعث رس_ول اك_رم صلى الله عليه و آله

سيد مرتضى خاتمى

(6)

مقدمه

يكى از مسائل اساسى همه اديان الهى و مكاتب فكرى، موضوع معاد و بازگشت انسان پس از مرگ مى باشد. انسان ها از طريق انبياء الهى از آغاز به اين نكته توجه داده شدند كه دنياى خاكى، آخرين عالم آن ها نيست و پس از اين جهان و عالم قبر و برزخ، عالم آخرت در انتظار آن هاست. برهمين اساس اصل معاد مورد اتفاق همه اديان و دانشمندان باانصاف قرار گرفته است ولى در مورد چگونگى آن در سه مسئله مهمّ اختلاف نظر و بحث هاى مختلفى وجود دارد. اين سه مسئله

عبارتند از: چگونگى معاد (معاد جسمانى يا روحانى)، واقعيت نعمت هاى بهشتى و عذاب هاى جهنمى، مفهوم معانى عذاب و ميزان و صراط و خلود و... . در مسير كشف حقيقت بحث هاى مربوط به معاد تنها كسانى موفق بوده اند كه مسائل متنوع معاد را از سرچشمه وحى و قرآن كريم و با استفاده از توضيحات حاملين وحى كه انبياء

«» (7)

عظام الهى و معصومين عليهم السلام هستند، دريافت نموده اند، زيرا معاد و سراى جاودان و كميّت و كيفيّت آن از اسرار غيبى است كه جز از مسير پيامبران و جانشينان ايشان ه__رگ__ز ب__رداشت صحي__ح و ك__املى از بحث ح__اص__ل نمى ش__ود .

كتابى كه ما و شما اكنون در محضر آن هستيم، حاصل تلاشى است كه بنا دارد بخش ق_ابل ت_وجهى از مس_ايل معاد را، با بيانى ساده و در حداقل حجم نوشتارى (Fast book) براى استفاده بهتر جوانان عزيز، مورد بررسى قرار دهد.

اميدوارم با درك بهتر موضوع معاد، تأثير رفتارى اعتقاد به آن در زندگى فردى و اجتم______اع___ى م______ا و شم___ا بيش از پيش آشك_______ار گ______ردد.

دكتر محمد بيستونى

رئيس هيئت مديره مؤسسه قرآنى تفسير جوان

ته_ران _ اسفن_د م_اه 82

(8) «»

معن__اى لغ__وى و اصط__لاحى مع____اد

معاد از عود به معناى رجوع و برگشتن است. محل استعمال آن در قرآن كريم نوعا در بازگشت به شى ء اول است. مثل «وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَمِمُ اللّه ُ مِنْهُ» (95 / مائده) يعنى هركس بازگشت كند خدا از وى انتقام مى گيرد. معاد مصدر ميمى و اسم زمان و مك__ان است به معن___اى زمان و مك_ان بازگشت .(1)

جهان پ_س از م_رگ و پ_اي_ان كشمكش ها

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْ__دَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّ_ا وَ لكِ__نَّ أَكْثَ__رَ النّ__اسِ لا يَعْلَمُ_ونَ. (2)

1- قاموس قرآن، آية اللّه قَرَشِىّ، ج 5، ص 66 .

2- 38 / نَحْل .

«» (9)

و با سوگندهاى سخت [خود] به خدا سوگند ياد كردند كه خدا آن كس را كه مى ميرد برنخواهد انگيخت. چرا، [برخواهد انگيخت و اين [وعده اى است درست بر عه__ده او، [ك__ه ب__ه آن وف__ا خ__واه__د ك__رد، [امّا بيشت__ر م__ردم نم__ى دانن__د.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه در مورد يكى از تاريك انديشان و شرك گرايانى كه معاد و جهان پس از مرگ را انكار مى كرد فرود آمد. داستان اين گونه بود كه مرد باايمانى از فردى شرك گرا مقدارى طلب داشت كه آن را مطالبه كرد و در ضمن گفتارش او را از حساب و كتاب خدا و جهان پس از مرگ ت___رس__ان___د.

(10) «»

امّا آن مرد شرك گرا گفت: به راستى تو فكر مى كنى كه پس از مرگ زنده خواهى شد؟ من سوگند ياد مى كنم كه پس از مرگ، زنده شدن و حساب و پاداشى نخواهد ب_____ود.

اينجا بود كه اين آيه شريفه، به باور «اَبوالعاليه» بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمده كه:

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا

در ادامه سخن از منطق پوسيده شرك گرايان، اينك به بيان نوع ديگرى از كج__روى ها و ك__ج ان_ديشى هاى آنان پ__رداخته و مى فرمايد:

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لايَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ

شرك گرايان با سرسختى و پافشارى بسيارى سوگند ياد كردند كه خدا در روز رستاخيز كسى را كه م__رده است ديگر زن__ده نخ_واهد ساخت.

خ___دا در پ__اس_خ

گفت__ار بى اس__اس آن__ان مى ف__رم_اي_د:

«» (11)

بَل____ى وَعْ___داً عَلَيْ_____هِ حَقًّ__ا

چرا، خدا مردگان را زنده مى سازد. اين وعده اى است كه او داده و بر ذات پاك اوست كه به وعده اش وفا كند؛ چرا كه وعده او حق است و در آن تخلّف راه ندارد.

افزون بر آن، اگر رستاخيزى در كار نباشد، تكليف بيهوده است؛ چرا كه تكليف و تعهّد و وظيفه و مسئ__وليت آن گاه درست جلوه مى كند كه پاداش و كيفرى باشد وگ___رن____ه مفه___وم_ى نخ___واهد داش___ت.

وَ لكِ__نَّ أَكْثَ__رَ النّ__اسِ لايَعْلَمُونَ.

امّ__ا بيشت__ر م__ردم نم_ى دانن_د و به خ__اطر كف__ر و مخالفت با پيامبران به درستى رست____اخي__ز ايم______ان نم______ى آورن____د.

به باور پاره اى منظور اين است كه بيشتر مردم به حكمت روز رستاخيز و

(12) «»

زنده شدن م___ردگان پى نب__رده، به همي__ن جهت آن را دروغ مى انگارند.(1)

امكان واثبات معادازراه توجّه دادن به آفرينش آغازين انسان

أَوَلَ__مْ يَرَ الْإِنسَ__انُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ(2)

[آيا اين انسان تاكنون درباره آفرينش خويشتن نينديشيده؟! [و آيا [اين [آدمى نديده [و ندانسته] است كه ما او را از نطفه اى [ناچيز] آفريديم، پس به يكباره او ستيزه جويى نمايان گرديد؟!

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 14 صفحه 200 تا 202 .

2- 77 / يس .

«» (13)

ش_____أن ن____زول

در ش__أن ن__زول و داست__ان ف__رود اي___ن آي__ات مفسّ__ران چني__ن آورده ان___د:

روزى يكى از شرك گرايان، به نام «اُبَّىِّ بْن خَلْف» و يا «عاصُ بْن وائِل» يك قطعه استخوان پوسيده _ را كه از شدت پوسيدگى در حال فروپاشى و پودر شدن بود پيدا كرد _ و آن را به همراه خود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و فرياد برآورد كه! هان اى محمد! چه كسى مى تواند اين استخوانهاى پوسيده را دگرباره زندگى بخشد؟ و چه كس__ى باور مى كند كه اين استخ__وان هاى پودر شده دگرباره جامه هستى بپوشند؟!

به راست__ى آيا ت__و مى پندارى كه خ__دا دگ__رب__اره اي__ن ها را زن__ده مى سازد؟!

پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود: آرى، نه پندار كه يقين دارم؛ و آنگاه بود كه اين آيات هفتگانه بر قلب مصفاى آن حضرت و براى پاسخگويى به آن پندارها و ترديدها فرود آمد.(1)

(14) «»

با اين بيان آن پديدآورنده توانا و دانايى كه مى تواند در راه آفرينش و رشد بخشيدن به انسان او را از اين مراحل چندگانه به صورت شگفت انگيزى عبور دهد و او را از نطفه اى ناچيز و بى مقدار به اوج كمال و اعتدال برساند و به او قدرت مقايسه و گزينش و انتخاب و بحث و كشمكش بدهد، چگونه نخواهد توانست آفرينش ديگرى را در آستانه رستاخيز و روز رستاخيز

پديد آورد و انسان را براى حسابرسى و دري_افت پاداش و كيف_ر احض__ار نم___ايد؟

1. آيه 83_77.

«» (15)

و تازه مى دانيم كه آفرينش دگرباره از آفرينش آغازين آسانتر است، چرا كه اين تنها پديد آوردن است، امّا آن، افزون بر پديد آوردن پديده هاى گوناگون، ابداع و ابتكار و پديد آوردن بدون هيچ سابقه و نمونه مى باشد.

روشن است كه آفرينش انسان را بسان پيدايش جهان و پديده هاى گوناگون آن نمى توان به طبيعت نسبت داد، چرا كه طبيعت بدان دليل كه فاقد حيات و توان و شعور است، در حكم مرده مى باشد؛ با اين بيان چگونه مى توان از آن انتظار انجام كارى به اين شكوه و عظمت را داشت؟ و يا آفرينشِ انسان، اين شاهكار عظيم و به___ت آور جه__ان هست______ى را ب__ه آن نسب_____ت داد؟!

و نيز نمى توان آفرينش انسان و يا جهان را ره آورد تصادف و اتفاق نگريست، چرا كه براى پيدايش هر پديده اى پديدآورنده اى توانا و دانا لازم است و جز اين را خرد سالم و وجدان و فطرت نمى پذيرد و قانع نمى گردد.

آيه مورد بحث به اين نكته جالب و تفكرانگيز نيز رهنمون است كه انسان در شناخت آفريدگار هستى و گزينش دين و آيين و راه و رسم زندگى، بايد خردمندانه و

(16) «»

هوشيارانه عمل كند و با آگاهى و انديشه و شناخت، با دين روبرو گردد؛ چرا كه قرآن در اين آيه بر شرك گرايان دليل و برهان مى باراند و از آنان مى خواهد كه آفرينش دگرباره را با توجه به آفرينش نخست مورد مطالعه قرار دهند و اين را به آن قياس نمايند؛ و نيز كسانى را كه به آفرينش انسان و جهان اقرار مى كنند، آنان را به

پذيرش آفرينش دگرباره ملزم مى سازد و روشنگرى مى كند كه همان آفريدگار توانا و دانا و فرزانه اى كه جهان و انسان را آفريد، بر آفرينش دگرباره نيز تواناست.(1)

به پ_رت_وى از ق_درت خ__دا بر ف_راز س__رتان بنگ__ريد

آيا به كران تا كران آسمانها بر فراز سرشان ننگريسته اند كه چگونه ما آن ها را

1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 23 صفحه 53 تا 55 .

«» (17)

بدون هيچ ستون و پايه هايى ديده شدنى ساخته و پرداخته و چگونه به آنها نظام بخشي_________ده اي_____م؟

وَزَيَّنَّ____اهَ____ا

و چگ__ونه آن را به وسيل_ه ستارگان ثابت و سيار آراسته ساختيم و زينت داديم؟

وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ

و براى آن آسمان بلند و زيبا هيچ شكاف و گسستگى نيست و سراسرش از نظم بهت آور و اندازه گيرى شگفت انگي__ز و ق__درت نمايى ان__ديشاننده خب__ر مى ده_د.

به باور پاره اى از مفسران پيشين منظور اين است كه و در آن هيچ تفاوت و اخت__لافى نيست و ك__ران تا ك__ران آن ب_راساس حس__اب و نظ__م پديد آمده است.

(18) «»

وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ(1)

و زمين را [چگونه] گسترانيديم و در آن كوه هايى فرو افكنديم و از هر نوع [گل و گياه [زيبا [و دل انگيز [در آن رويانيديم؛

واژه «بَهيج» و «بَهْجَت» به مفهوم منظره زيبايى است؛ بسان گل ها و گياهان و بوستان ها و درختان سرسبز و خرم كه در برابر تماشاگران زيبا و دل انگيز جلوه مى كند.

تَبْصِ__رَةً وَذِكْ______رَى لِكُ__لِّ عَبْ____دٍ مُنِي__بٍ(2)

تا براى هر بنده بازگشت كننده اى بينش بخش و پندآموز باشد.

آرى، همه اين كارها به منظور آگاهى بخشيدن به مردم بود تا به وسيله اين آيات و

1- 7 / ق .

2- 8 / ق .

«» (19)

نشانه هاى قدرت خدا در كران تا كران هستى، بندگانش بينا و

آگاه گردند و راه دين گرايى و دين باورى و ديندارى برايشان آشكار گردد و براى آنان كه رو به بارگاه خ___دا مى كنن___د بين____ش اف__زا و عب__رت آم____وز ب___اش______د.

وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَ__اءِ مَ__اءً مُبَ__ارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ(1)

و از آسم__ان [بلن__د] آب__ى پ__رب__ركت ف__رود آوردي__م و به وسيل__ه آن باغ ه__ا و دان____ه ه______اى دروش_______دن__ى را روي___اني_______دي_______م.

«حَصيد»: به انواع دانه ها و گياهان دروشدنى گفته مى شود.

به باور «قَتادَة» منظور اين است كه در زمين دانه هاى گندم، جو و از هر دانه اى كه درو مى گردد رويانيديم؛ چرا كه اين ها پس از رسيدن به كمال چيده مى شوند. با اين بيان واژه «حَبّ» همان «حَصيد» مى باشد و نظير اضافه حق به يقين در «حَقُّ الْيَقين» مى باشد و يا همانند اضافه مسجد به جامع.

1- 9 / ق .

(20) «»

وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ(1)

و [نيز] درختان تناور خرما را كه شكوفه هايش در هم پيچي___ده است.

«باسِقات»: اين واژه جمع «باسِقَة» به مفهوم بلند قامت آمده است.

«طَلْع»: ب_ه شاخ_ه درخت خرم_ا و ني_ز به مي_وه و ثم_ره آن و در آغ_از ك_ار و شك__وف__ايى اش گفت___ه م__ى ش__ود، چ___را ك___ه نم___اي___ان مى ش_ود.

«نَضيد»: به مفهوم متراكم و روى هم انباشته و روى هم چيده شده آمده است.

و نيز نخل هاى بلند و سر به آسمان كشيده، به وسيله اين باران سودبخش و زندگى ساز رويانيديم.

1- 10 / ق .

«» (21)

لَهَا طَلْعٌ نَضِي_دٌ

نخل هايى كه داراى ميوه ها و خوشه هاى متراكم و روى هم چيده اند.

واژه «طَلْع» به مفهوم نخستين چيزى است كه از ميوه درخت خرما پيش از شكافته شدن، نمايان مى گردد. و آنگاه كه از پوسته خارج شود، به آن «نَضيد» م___ى گ__وين________د.

رِزْقًا لِلْعِبَ__ادِ وَأَحْيَيْنَ__ا بِهِ بَلْ__دَةً مَيْتًا كَ_ذَلِكَ الْخُ__رُوجُ(1)

تا [رزق و] روزى بندگان [ما] باشد؛ و

با آن [آب [سرزمينى را كه مرده بود زندگى بخشي__ديم؛ [آرى، [برآم__دن [م__ردگان از دل خاك نيز [همي__ن گونه خواهد بود.

1- 11 / ق .

(22) «»

با اين بيان همه رزق و روزى ها و همه نعمت هايى كه انسان ها از آن ها در زندگى به__ره مى گي__رن_د از جانب خداست و هم__ه را او پ__دي__د آورده اس__ت و ذات پ__اك و بى همت___اى اوست كه به هم__ه م__وج__ودات زنده با اين نظام و اين واسطه ها روزى مى ده_د.

وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا

و با اين قطره هاى زندگى ساز باران، زمين پژمرده و افسرده و مرده و خشك و قحطى زده اى را كه در آن هيچ گل و گياهى نيست، زندگى بخشيديم و همه چيز در آن روي___اني______دي_________م.

كَذَلِكَ الْخُ___رُوجُ

آرى، زنده شدن مردگان و بيرون آمدن آنان از دل خاك نيز در آستانه رستاخيز همين گونه است؛ چرا كه وقتى قدرت بى كرانى بتواند يكى از دو كار را انجام دهد،

«» (23)

انجام ديگرى براى او آسان است؛ امّا از آن جايى كه مردم زنده شدن زمين را در هر بهار به چشم خود ديده و سربرآوردن گل ها و گياهان از دل آن و روييدن دانه ها را تماشا كرده اند، برايشان عادى و طبيعى جلوه مى كند و در اين كار شگفت نمى انديشند و كسى هم آن را انكار نمى كند؛ امّا از آن جايى كه زنده شدن مردگان را نديده اند، بااينكه نظير زنده شدن زمين و روييدن گل ها و دانه ها به وسيله باران است، آن را سخنى شگفت انگيز مى پندارند و انكار مى كنند در حالى كه اگر نيك بينديشند درخواهند يافت كه اين دو كار شگرف نظير هم هستند و هر قدرتى كه بر انج__ام يك__ى از آن دو ت__وان__ا ب__اشد،

ب_ر انج____ام ديگ__رى ني___ز ت___وان__است.

از «ابن عباس» در تفسير آيه آورده اند كه: در روز رستاخيز نيز همين گونه به وسيله ف__روريخت__ن ب__اران، م__ردگان زن__ده شده و از دل گ__ورها سربرخواهند آورد.(1)

(24) «»

در آيات چندگانه پيش خداى فرزانه پس از ترسيم شكوه و عظمت قرآن و پيامبر گرامى، به ترسيم پندار شرك گرايان پرداخت كه زنده شدن مردگان و جهان پس از مرگ را پندار و انديشه اى شگفت آور و دور از ذهن عنوان مى دادند و در آياتى كه از نظرتان گذشت بر امكان معاد و زنده شدن مردگان استدلال مى كند. اين استدلال بر چند پايه اس_اسى استوار است:

1_ نخست ب__ه آف__رينش آسم__ان ها و نظ__ام بهت آور آن ت___وج__ه م__ى ده___د.

1. تفسير ابن عباس، ص 325.

«» (25)

2_ آن گاه به آفرينش زمين و گسترش بخشيدن آن كه بسان فرشى بى كرانه بر زير پاى انسان ها گسترده شده است.

3_ سپس به افكندن كوه ها در آن تا آن را كنترل نمايند.

4_ از پى آن به دنياى شگرف گل ها و گياهان و چگونگى رويش دانه ها و درختان از زمين خشك و بى آب و مرده توجّه مى دهد، كه چگونه دست تواناى آفرينش با ف__رود آم__دن ب__اران به زمي__ن م__رده ش__ور و حي__ات مى بخشد و دنيايى زيبا و تم___اش__اي__ى و تفك____رانگي____ز پ____دي____د مى آورد...

پس از ترسيم دقيق و ظريف اين استدلال به انسان روى مى آورد كه: هان اى انسان! اگر نيك بينديشى پيدايش رستاخيز نه دور از ذهن است و نه ناممكن چرا كه هرسال در بهارانِ طبيعت رستاخيزى را با اين شكوه و عظمت تماشا مى كنى و زمين مرده را در حال تجديد حيات مى نگرى، اگر به اين رستاخيز نيك بنگرى درخواهى يافت زنده شدن

مردگان نيز كارى است شدنى و مردگان نيز به اراده آفريدگار هستى روزى همين گونه از دل خاك سر برمى آورند و دگرباره زنده مى شوند و براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر به دادگاه رستاخيز مى روند! آرى، زنده شدن مردگان نيز چيزى بسان زنده شدن زمين مرده و روييدن گل ها و گياهان و دانه ها از دل آن است. كَذلِكَ الْخُرُوجُ.(1)

(26) «»

تصويرسازى زيباى قرآن كريم درباره معاد

خُشَّع__اً أَبْص__ارُهُمْ يَخْ_رُجُ_ونَ مِ_نَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ.(2)

در حالى كه چشمان آنان [از شدت ترس] فرو افتاده، از گورها سر برون مى آورند، چن__ان كه گ__ويى ملخ هايى پراكنده اند؛

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 26 صفحه 321 تا 326 .

2- 7 / قمر .

«» (27)

اَجْداث: جمع «جَدَث» به مفهوم گور آمده و «جَدَف» نيز به همين معنا مى باشد.

در اين فراز بدان دليل از چشم ها به فرو افتادگى و خضوع و خشوع وصف مى گردد، كه نشان عزت و سرفرازى و يا ذلت و خوارى انسان را مى توان در نگاه او دي__د و دري__افت ك_ه درون او چ__ه خب___ر اس__ت.

يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ

از گورهاى خويش سر بر مى آورند؛ چنان كه گويى ملخ هايى كه پراكنده اند، ب____دون ه____دف ب___ه ه___ر س_____و مى دون____د.

به بيان روشن تر منظور آيه اين است كه: آنان در روز رستاخيز در حالى كه چشم هايشان از شدت هراس و وحشتِ رويدادهاى سهمگين رستاخيز فرو افتاده است، از گورهاى خويش سر بر مى آورند و به صورت درهم و برهم و پراكنده و موج آسا و بدون هدف به هر سمت و سو مى دوند.

(28) «»

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه انگيزش انسان در روز رستاخيز با همين جسم و اين پيكر خواهد بود،

نه به صورت انگيزش روح ها و جان ها؛ چرا كه در گورها همين جسم ها خفته اند و زمانى كه قرآن روشنگرى مى كند كه آنان ملخ وار از گورهاى خويش سر بر مى آورند، نشان مى دهد كه رستاخيز و معاد جسمانى خواهد بود، نه روحانى.(1)

پرتوى از شاهكار خدا در آفرينش

«قَتادَة» مى گويد: آيا م__ا زمي__ن را ب__راى زن__دگى شم__ا گست___رش نبخشيديم؟

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 146 تا 147 .

«» (29)

وَ الْجِب_______الَ أَوْت______اداً (1)

و كوه ها را [بسان] ميخ هايى [براى زمين نگردانيديم]؟!

وَتَد: اين واژه به معن__ى ميخ بسيار سخت آم__ده است.

وَ خَلَقْن_____اكُ___مْ أَزْواج___اً (2)

و شما را [به صورت] جفت آفريديم.

و آيا كوه هاى بلند و سر به آسمان كشيده را، بسان ميخ هايى براى كنترل حركت و ل_________رزش آن نگ________رداني___دي_م؟

ممكن است منظور اين باشد كه: آيا شما انسان ها را به صورت شكل هاى

1- 7 / نباء .

2- 8 / نباء .

(30) «»

گوناگون نيافريديم؟ امّا به باور پاره اى: ما شما را به صورت نر و ماده و يا مرد و زن آف__ريديم تا ضم__ن بهره ورى از زندگى و وجود يكديگر، نسل شما نيز تداوم يابد.

و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: ما شما را به صورت سياه و سفيد و ك_وچك و بزرگ و زرد و سرخ و گوناگون آفريديم.

وَ جَعَلْن______ا نَ__وْمَكُ___مْ سُب___ات____اً (1)

و خوابتان را [مايه] آسايش [و آرامش] گردانيديم.

سُبات: اين واژه از ريشه «سَبَتَ»، در اصل به معنى قطع نمودن آمده، و به همين تناسب در تعطيل ساختن كار و تلاش براى آسايش و استراحت به كار مى رود. و نامگذارى روز شنبه به عنوان «يَوْمُ السَّبْت» در ميان يهود _ براى تعطيل ساختن تلاش و ك___ار روزانه _ از همي__ن ريشه است.

در تفسير اين آيه آن ديدگاه ها متفاوت است:

1- 9 / نباء .

«» (31)

1 _ به باور پاره اى منظور اين است كه: ما خواب را مايه آسايش بدن و آرامش خ____اطر شم____ا ق_______رار دادي_____م.

2 _ امّا به باور «ابن انبارى» منظور اين است كه: ما خواب را وسيله وانهادن كار و ت__لاش براى است__راحت گ____ردانيديم.

3 _ و از ديدگاه برخى ما خواب را برايتان حالتى ميان مرگ و زندگى قرار داديم.

وَ جَعَلْن___َا اللَّي__ْلَ لِب__اس__اً (1)

و شب را [برايتان] پوششى ساختيم.

و شب را پرده و پوششى قرار داديم كه با سايه گستر شدن خود همه چيز را ف__رامى گي__رد و در آرامش ف__رو مى برد.

1- 10 / نباء .

(32) «»

وَ جَعَلْن___َا النَّهارَ مَعاشاً (1)

و روز را براى گذران [و اداره] زندگ__ى قرار داديم.

و موهبت «روز» را براى گذران و اداره زندگى و فراهم آوردن امكانات و وس__ايل م__ورد ني_از براى ادام__ه حي__ات آف___ريديم.

وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (2)

و بر فراز [سر] شما هفت آسمان استوار بنا نموديم.

وَ جَعَلْنا سِ__راجاً وَهّاج_اً (3)

و چراغى درخشان پديد آورديم.

وَهّاج: از ريشه «وَهَجْ» به معنى روشنايى و شعله و حرارت آتش و آفتاب مى ب__اشد كه از ف__اصل__ه اى دور ه__ويداست(1).

1- 11 / نباء .

2- 12 / نباء .

3- 13 / نباء .

«» (33)

«مُقاتِل» مى گويد: خورشيد را پديد آورنده هستى به صورت كانونى از نور و حرارت آفريده است؛ چرا كه واژه «وَهجْ» به معن__ى نور و ح__رارتى است كه از آت___ش ب__راف_روخت_____ه زب___ان_____ه مى كش____د.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِ__راتِ ماءً ثَجّاجاً (2)

و از ابرهاى باران زا، آبى ريزان فرود آورديم؛

پندارشرك گرايان درباره معاد و روشنگرى قرآن

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا

1 _ مفردات راغب ؛ لسان العرب،

واژه «وَهَج».

2- 14 / نباء .

(34) «»

يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَ_اوَاتِ وَلَا فِ_ى الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاّ فى كِتَابٍ مُبِينٍ(1)

و آنان كه كفر ورزيدند، گفتند: رستاخيز بر ما فرا نخواهد رسيد! [هان اى پيامبر! به آنان [بگو: چرا، بى گمان بر شما خواهد آمد به پروردگارم سوگند، [آن] داناى نهان كه هموزن ذره اى، نه در [كران تا كران] آسمانها و نه در زمين از او دور [و پوشيده[ نم_ى ماند؛ و نه كوچك تر از آن و نه ب__زرگ تر از آن نيست جز اينكه در كتابى روشن ب__ه ثبت رسي______ده اس_____ت.

در آيه مورد بحث در اشاره به پندار شرك گرايان و ظالمان درباره رستاخيز و جهان پس از مرگ مى فرماي_د:

1- 3 / سَبَأ .

«» (35)

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ

و كف__رگ__رايان گفتن__د: رست__اخيزى در ك__ار نيست و چني__ن روز و ساعتى براى ما نخواهد آم_د!

قُ__لْ بَل__ى وَ رَبِّ__ي لَتَ___أْتِيَنَّكُمْ

هان اى پيامبر! بگو: چرا، به پروردگارم سوگند رستاخيز براى شما نيز خواهد آمد.

عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْ_زُبُ عَنْ_هُ مِثْقَ_الُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ

او داناى نهان است و آنچه را همه نمى دانند و دانش آنها بر همگان پوشيده است، براى او آشكار است، به گونه اى كه به اندازه سنگينى ذره اى در آسمانها و زمين از قلمرو دانش بى كران او دور و پوشيده نمى ماند و او از كران تا كران هستى آگاه و به ن__اچي__زت___ري__ن ذرّات آف____رينش دان____اس_______ت.

وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ

(36) «»

و كوچكتر و بزرگتر از هموزن ذرّه اى در آسمانها و زمين نيست جز اينكه همه آنها در كتابى روشن و روشنگر به ثبت رسيده است.

منظور

از اين كتاب شگفت آور، لوح محفوظ است كه در تفسير سوره يونس در م_______ورد آن روشنگ______رى گ________ردي___د.

با اين بيان آفريدگار هستى پندار كفرگرايانى را كه فرارسيدن رستاخيز و روز كيفر و پاداش را انكار مى كردند، مردود اعلام داشته و روشنگرى مى كند كه روز رستاخيز در پيش است؛ و به پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمان رسيد كه براى تأكيد مطلب سوگند ياد كند؛ و از پى آن از دانش بى كران خويش سخن به ميان آورد و روشن ساخت كه ذات پاك او از گذشته و آينده آگاه است و چيزى در كران تا كران آسمانها و زمين و يا

«» (37)

عملكرد بندگان بر او پوشيده نمى ماند.(1)

چرا انكار معاد؟

أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُ_______رُوجٍ(2)

پس آيا به آسمانِ فراز سرشان ننگريسته اند كه ما چگونه آن را ساخته و آراسته اش

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 22 صفحه 135 تا 137 .

2- 6 / ق .

(38) «»

كرده ايم و در آن هيچ گونه شكافتگى [و گسستگى [نيست؟!

«فُ_____رُوج»: س_____وراخ ه_____ا و شك_____اف ه_____ا.

تفكر برانگيزترين دليل در امكان معاد

قُلْ اَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَاَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ كَما بَدَاَكُمْ تَعُودُونَ.(1)

بگو: پروردگارم به داد گرى [در همه ميدانها و شرايط [فرمان داده است، و [نيز خواسته است كه [در كنار هر سجده گاهى [كه براى نماز برمى گزينيد] با همه وجود به سوى او روى آوريد و در حالى كه دين خويشتن را براى او [پاك و [خالص مى سازيد وى را بخ_واني_د. همانگ_ونه كه شما را پديد آورد [به س_وى او [باز خ__واهيد گشت.

در فراز پايانى آيه شريفه زيباترين و كوتاه ترين استدلال براى ترديد ناپذير بودن رستاخيز و آفرينش دگرباره انسانها را ترسيم مى كند و مى فرمايد: همانگونه كه پديد آورن__ده هست__ى شم_ا را پ__دي__د آورد، دگ__رباره ب_ه س___وى او باز خواهيد گشت.

كَم_ا بَ__دَاَكُمْ تَعُ___ودُونَ.

1- 29 / اعراف .

«» (39)

در مورد پيوند اين فراز به ديگ_ر ف__رازهاى آيه ش___ريفه يا آيات گذشته ديدگاه هايى ارائه ش__ده اس____ت:

1 _ به باور برخى منظور اين است كه پروردگار خويش را از روى اخلاص بخوانيد و بپرستيد؛ چرا كه سر انجام به سوى او باز مى گرديد و پاداش خود را دريافت مى داريد. اگر براستى دريافت اين حقيقت برايتان دشوار است، به آغاز آفرينش و پيدايش خود بنگريد و بدانيد كه همان گونه كه آفريدگار هستى شما را از نيستى به هستى آورد،

دگر باره پس از مرگ و خاك شدنتان، به كالبد خاكى شما حيات بخشيده و با آفرينشى تازه شما را بر مى انگيزد.

2 _ امّا به باور «زَجّاج» اين فراز از آيه شريفه، به آيه 25 همين سوره پيوند مى خورد(1) ومنظور اين است كه آفريدگار هستى پس از مرگ و پايان زندگى شما در اين سرا، بار ديگر شما را براى روز رستاخيز از دل خاك بيرون مى آورد و زندگى مى بخشد؛ چرا كه زنده ساختن دگر باره شما، براى او دشوارتر از آفرينش نخستين شما نيست. و بدين سان براى شرك گرايانى كه روز رستاخيز را انكار مى كردند و آن را دشوار و يا ناممكن مى پنداشتند استدلال مى كند كه اين براى آفريدگار هستى آسان اس______ت.

(40) «»

3 _ از ديدگاه «ابو مسلم» اين فراز از آيه پيوندى به گذشته ندارد و خود نكته اى جداگانه است و اين پيام را مى دهد كه هان اى بندگان خدا به هوش باشيد كه خدا همان گونه كه همه شما انسانها را از خاك آفريد، بار ديگر به خاك بر مى گرديد. اين آيه، درست بسان آن آيه است كه مى فرمايد: ما شما را از خاك آفريديم و شما را به خاك باز مى گردانيم و دگر باره شما را از خاك بيرون خواهيم آورد: مِنْهُمْ خَلَقْن__اكُمْ...(1)

1 _ فيها تَحْيَوْنَ...

«» (41)

4 _ و از ديدگاه برخى نيز منظور اين است كه همان گونه كه در آفرينش نخستين برهنه ديده به جهان گشوديد و هيچ نداشتيد، در روز رستاخيز نيز همان گونه بر انگيخته مى شويد.

از پيامبر گرامى در اين مورد آورده اند كه فرمود: تَحْشُرُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عُراةً حُفاةً غُبْرا.(2) در روز رستاخيز پابرهنه، عريان و بدون

پوشش برانگيخته خ__واهيد ش____د.

1 _ 55 / طه .

2 _ صحيح مُسْلِم، ج 4، ص 2194 كتاب الْجَنَّة؛ تِرْمذى، ج 4، ص 615 _ 616.

(42) «»

قرآن در آيه ديگرى در مورد آفرينش دگر باره انسان مى فرمايد: همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم، دگرباره آن را باز مى گردانيديم... كَما بَدَأْنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ...(1)

5 _ و پاره اى نيز بر آنند كه منظور آيه شريفه اين است كه همان طورى كه جهان را ب__درود گفت__ه ايد، دگ__رب__اره بر انگيخت__ه مى ش__وي__د : انس__ان با ايمان با همان ب__اور و عملك_______ردش و مش____رك و بي___دادگ___ر ني____ز با هم___ان اعتقادش .(2)

1 _ 104 / انبياء .

2- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 8 صفحه 238 تا 243 .

«» (43)

م__ردگان را اين گ__ونه زنده مى سازيم

پس از ترسيم آفرينش آسمانها و زمين و پديد آوردن نظام شگرف آنها در دو آيه پيش، اين_ك ق__رآن ديگر شگفتى ه__اى جه_ان هستى و قدرت بى كران پديد آورنده آن ه______ا را بي__________ان م__ى ف__رم______اي______د:

وَ هُ__وَ الَّ__ذى يُ_رْسِلُ ال_رِّي_احَ بُشْ_را بَيْنَ يَ_دَىْ رَحْمَتِ_ه

و او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمت خود به عنوان نويد رسان مى فرستد، تا با اين بادهاى برخاسته از درياها و اقيانوسها زمين مرده را زنده سازد، و تا آنها با بشارت به آمدن باران، براى مردم نويدى شادى بخش بياورند.

حَتّ__ى اِذا اَقَلَّتْ سَح__اب__ا ثِق__الاً سُقْن__اهُ لِبَلَ__دٍ مَيِّ_تٍ

تا آنگاه كه بادها ابرهاى گرانبار و آكنده از آب را بردارند، ما آنها را به سوى سرزمينى كه از شدّت خشكى و بى آبى و فقدان گل و گياه، مرده است، به حركت

(44) «»

مى آوريم. و بدين سان با گردآمدن ابرهاى پراكنده از نقاط مختلف در يك نقطه به

وسيل__ه ب__اده__ا، ري__زش ب__اران آغ__از مى گ____ردد.

فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِه مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ

پس ب__ه وسيل__ه اين اب__ره__اى گ__رانب__ار، باران ه__اى زن__دگى ساز بر س__رزمين هاى مرده مى ب__ارانيم و مي__وه ها و دانه هاى گوناگون را به وسيله آن آب ه__اى آسمان__ى از دل خ__اك تي_ره بر مى آوريم.

كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْت__ى لَعَلَّكُ__مْ تَذَكَّرُونَ.

آرى همان گونه كه گياهان و درختان را از خاك تيره مى رويانيم و بر مى آوريم، مردگان را نيز در آستانه رستاخيز از دل زمين بيرون آورده و به آنها زندگى ديگرى مى بخشيم، باشد كه شما به خود آييد و بينديشيد و عبرت گيريد و در يابيد كه آن قدرت بى همانندى كه بر رويانيدن گلها و گياهان رنگارنگ و بر پديد آوردن درختان و ميوه هاى گوناگون از خاك تيره تواناست، همو مى تواند مردم را پس از مرگ، دگ__رب___اره در آست_انه رست____اخيز زن____ده س___ازد.

«» (45)

«بَلْخى» با استدلال به اين آيه مباركه مى گويد: بسيارى از رويدادها و پديده ها به واسطه ديگر پديده ها و وسايل و اسبابى كه آفريدگار هستى قرار داده است، پديدار مى گردند. براى نمونه: گياه با كمك آب و به وسيله ريزش باران و مساعد شدن زمين مى رويد. با اين بيان پاره اى از پديده ها را آفريدگار هستى بدون هيچ واسطه اى پديد آورده است و پاره اى را با واسطه و وسيله ديگرى. و اين سخن هيچ ناهماهنگى و ناسازگارى با يكتاگرايى ندارد، و شرك و انحراف آنجا پديد مى آيد كه كسى اين ابزارها و وسايل طبيعى را پديده و آفريده شده نداند و آنها را قديم پندارد؛ در آن ص_____ورت است ك___ه ب___راى يكت___ا آف_ريدگار هستى همت___ا پنداشته است.

اين ديدگاه را گروهى نمى پسندند و بر اين باورند كه اين درست است كه

خدا به طور طبيعى گياه و دانه را به وسيله باران مى روياند، امّا اين بدان معنى نيست كه جز به اين شيوه ممكن نيست، بلكه او توانايى آن را دارد كه اگر خواست و مصلحت دينى و دنيوى ايجاب نمود، آنها را بدون باران بروياند و واسطه اى قرار ندهد.(1)

(46) «»

وَلَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَاَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَ_ذابَ وَ قُضِ_ىَ بَيْنَهُ_مْ بِ__الْقِسْطِ وَ هُ_مْ لا يُظْلَمُ_ونَ.(2)

و هر كسى كه [در زندگى] ستم كرده است، اگر [تمام [آنچه در زمين است از آن او باشد، بى ترديد [از هراس روز رستاخيز و كيفر سهمگين آن، همه [آن را براى باز خريد [و نجات] خويش مى دهد. و هنگامى كه عذاب [آن روز را [ببينند، [از

1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 8 صفحه 306 تا 308 .

2- 54 / يونس .

«» (47)

عملكرد خود سخت پشيمان مى شوند [اما پشيمانى خود را نهان مى دارند و ميان آنان ب_راس__اس ع___دالت داورى ش_ده و ب_ر آن_ان ست_م نخ_واه_د رفت.

«افْتِداء»: چيزى به جاى رهايى و نجات چيز ديگر قرار دادن.

وحشت و هراس سهمگينى كه از ديدن عذاب به بيدادگران و شرك گرايان دست مى دهد به گونه اى است كه آنان حاضرند اگر هر كدام تمام ثروتها و امكانات روى زمين را داشته ب___اشند هم__ه را يكج__ا در برابر ره_ايى خود بدهند.

«اِبْن عَبّاس» منظور از «ستم» در آيه شريفه را شرك مى داند، امّا ديگران آن را به بي__دادگرى و ست__م در ح_ق ه_ر كس و ه_ر چي_زى معن_ا ك__رده اند.

وَاَسَ____رُّوا النَّ__دامَ___ةَ لَمّ______ا رَاَوُا الْعَ___ذابَ

و هنگامى كه عذاب را ببينند سخت ندامت زده مى شوند، امّا پشيمانى خود

را نهان مى سازند.

(48) «»

به باور پاره اى منظور اين است كه سردمداران و رهبران شرك و استبداد پشيمانى خ_ويشتن را از دنب_اله روان خ_ود پنه__ان مى س__ازن_د.

پاره اى همچون «جُبّائى» و «ابوعُبَيْدِه» برآنند كه: و چون عذاب سهمگين را بنگرند، پشيمانى خود را آشكار مى سازند. امّا «اَزْهَرى» مى گويد اين سخن، درست نيست؛ چرا كه «اِسْرار» به مفهوم اظهار و آشكار ساختن نمى آيد و اين واژه «اِشْرار» است ك__ه ب__ه مفه__وم آشك__ار س__اختن آم__ده است.

وَ قُضِ_ىَ بَيْنَهُ_مْ بِ_الْقِسْ_طِ وَهُ_مْ لايُظْلَمُونَ.

آنگاه است كه ميان آنان به عدل و داد داورى شده و به هيچ يك از آنان در كيفر و مجازات، بيدادى نخواهد رفت؛ چرا كه آنان اين كيفر دردناك را خود با بدانديشى و عملكرد نادرست خود براى خويشتن آماده ساخته اند.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه: اينان هنگامى كه به آتشهاى شعله ور دوزخ وارد مى شوند، ندامت عميق خود را نهان مى دارند تا از سوى دشمنانشان مورد نك_وه__ش ق_رار نگي____رند.(1)

«» (49)

معاد و قصه اصحاب كهف

21. وَ كَذلِكَ اَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فيها اِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ اَمرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيانا رَبُّهُمْ اَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّ_ذينَ غَلَبُ_وا عَل_ى اَمْ_رِهِمْ لَنَتَّخِ__ذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدا.(2)

و ما اين گونه [مردم شهر و نيز مردم روزگاران را] بر [سرگذشت شگفت انگيز

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 11 صفحه 179 تا 180 .

2- 21 / كَهْف .

(50) «»

[ آنان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا [در مورد رستاخيز [حق است و در [فرا رسيدن [رستاخيز هيچ ترديدى نيست، [اين آگاهى [آنگاه پديد آمد كه آنان ميان [جامعه] خود در كارشان [كه فرا رسيدن رستاخيز باشد] با يكديگر ستيزه مى كردند؛

پس [آن كسانى كه رستاخيز را باور نداشتند] مى گفتند: [بياييد و [بر [در غار [آنان بنايى [براى يادبود [بسازيد [تا آرامگاه آنان از ديده ها پوشيده بماند [پروردگارشان به حال آنان داناتر است، امّا كسانى كه [به رستاخيز ايمان داشتند و] بر كار خود چيره شده [و با آگاهى از راز آنان، آن رويداد عجيب را سندى زنده بر امكان رستاخيز مى ديدند]، گفتند: بى گمان ما [براى جاودانه ماندن ياد و نام آنان] بر در غار آنان سج___ده گ____اه___ى خ___واهي__م س____اخت.

«عَثَر»: از ريشه «اِعْثار» به مفهوم آگاهى بخشيدن و توجّه دادن است و «عاثُور» گودالى است كه براى شكار شيركنده مى شود.

«» (51)

قرآن در ترسيم فراز شگفت انگيز ديگرى از اين داستان تفكرانگيز و الهام بخش مى ف__رم__ايد: وَ كَ__ذلِكَ اَعْثَ__رْنا عَلَيْهِ_مْ

و همان سان كه آنان را به خوابى چندصد ساله فروبرديم و آنگاه بيدارشان ساختيم، درست همان گونه مردم آن س__رزمين و ديگ_ر عص__رها و نس__ل ها را از س_رگذشت به__ت آور آن____ان آگ___اه كردي__م .

در چگ___ونگ_____ى اي____ن روي____داد عجي___ب مفس___ران آورده ان___د ك______ه:

پس از فرار هدفدار و هجرت قهرمانانه آن مردان آگاه و آزادى خواه و پناه بردنشان به آن «غار» و آن پناهگاه طبيعى، فرمانرواى بدانديش و ددمنش آن سرزمين دستور داد كه تلاشى براى بيرون كشيدن آنان از عمق غار صورت نگيرد بلكه دهانه غار با مصالح ساختمانى مسدود گردد تا مخالفان استبداد در آن زندان طبيعى از گ__رسنگ__ى و تشنگ___ى ج__ان سپ__ارند و هم___ان__جا گ__ورست__ان آن__ان گ__ردد...

(52) «»

پس از انجام اين شقاوت به وسيله گماشتگان ستم و فريب، دو عنصر با ايمان و آزادى خواه ديگر، نام و نشان و انديشه و هدف آنان و بيداد حكومت را بر لوحى نگاشتند و با جاسازى

آن در صن__دوق_ى از «مس» و ق__رار دادن آن در ت__ابوتى از فلز ماندنى، آن را در ديوار دهانه غار نه__ان كردند، ب__دان امي__د كه در نسل هاى آينده مردمى توحيدگرا و آزادى خواه با درآوردن و خواندن آن سنگ نوشته ها از سرگذشت آزاد مردان روزگار آنان آگاه گردند.

از ورق گردانى ليل و نه_ار انديشه كن!

راستى زندگى هماره در حال دگرگونى است و جز ذات پاك و بى زوال خدا چيزى ماندگار نيست. استبداد زمان اصحاب كَهْف و جامعه آنان نيز به پايان عمر خود رسيدند و رفتند... و پس از «دقيانوس» فرمانرواى درست انديش و شايسته كردارى

«» (53)

به نام «ندليس» زمام امور آن سرزمين را به كف گرفت در عصر او آزادى انديشه و عقيده محترم شمرده شد و مردم آزادانه گروهى راه توحيد و تقوا و ايمان به خدا و روز رستاخيز را گام سپردند و دسته اى نيز راه شرك را و در نتيجه رستاخيز را مورد ت_______ردي________د ق__________رار دادن________د.

آن مرد درست انديش از اين كشمكش بيهوده فكرى آزرده خاطر شد و عاجزانه رو ب__ه ب__ارگ___اه خ___دا ك________رد ك______ه:

پروردگارا! تو بر كشمكش اين مردم در مورد رستاخيز گواهى، به شكوه و معنويت خودت سوگند كه دليلى روشن و روشنگر براى اينان پديدار ساز و برهانى گويا بفرست تا دريابند كه رست__اخيز حق و ف__رارسيدنى است و هيچ ترديدى در آن راه ن____دارد.

(54) «»

و آنگاه...

و آنگاه بود كه خداى پرمهر به قلب يكى از مردم آن روزگاران و آن سرزمين الهام فرمود كه ديوار آن غار را بردارد و با گشودن دهانه آن براى گوسفندان خويش جايگاهى براى استراحت صحرايى فراهم آورد و درست با تخريب دهانه غار، آن خفتگان چند صد ساله نيز از خواب شيرين بيدار شدند و با احساس گرسنگى، يكى را براى فراهم آوردن غذا به سوى شهر گسيل داشتند.

پس از اي__ن روي__داد شگف__ت ب__ود ك__ه م__ردم شه__ر از ح__ال و روز «اصحاب كَهْف» آگاهى يافتند و شاه را در جريان قرار دادند تا هر چه سريعتر به سوى

آن غار برود و نمونه اى از دلايل روشن و روشنگر خدا، در زنده شدن مردگان و بيدار شدن خفتگ_____ان چن______د س______ال__ه را نظ___اره كن___د.

او با دري_افت خب_ر آن روي_داد شگ_رف خ_داى را سپ_اس گفت و به همراه مردم ب_ه س_وى غ_ار رهسپ_ار گ_رديد.

«» (55)

آي__ه ش__ريفه در ت__رسيم ه_دف اين روي__داد تفك__رانگي___ز مى ف___رم___اي___د:

لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ

ما اي_ن گونه م_ردم را از حال آنان آگاه ساختيم تا بدانند كه وع_ده خ_دا حق است.

وَ اَنَّ السّ__اعَ___ةَ لا رَيْ____بَ فيه__ا

و در فرا رسيدن رستاخيز هيچ ترديدى نيست.

آرى، شاه و مردم آن سرزمين از اين رويداد عجيب آگاه شدند و ثمره آن اين بود كه آنان دريافتند كه وعده خدا در مورد فرارسيدن رستاخيز و زنده شدن مردگان براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر ترديدناپذير است، چرا كه وقتى قدرتى بتواند گروهى را صدها سال به خواب عميق فرو برد و در آن حال زنده نگاه دارد و پس از آن خواب شگفت و چند صد ساله بيدار كند، چرا نتواند جان آنان را برگيرد و آنگاه

(56) «»

آنان را در آست__انه رست__اخيز زن__ده س______ازد؟

اِذْ يَتَن___ازَعُ__ونَ بَيْنَهُ___مْ اَمْ___رَهُمْ

و ما اين برنامه آموزنده را هنگامى پياده ساختيم و اين دليل روشن و روشنگر را روزگارى پديد آورديم كه مردم آن زمان در مورد زنده شدن مردگان و فرارسيدن رست_____اخي___ز ب__ا ه___م كشمك___ش داشتن____د.

س_ه ديدگاه

آنان در اين مورد به سه گروه تقسيم مى شدند:

1 _ گروهى رستاخيز و زنده شدن مردگان را نمى پذيرفتند و آن را ممكن نم_ى پن_داشتند.

2 _ گروه ديگرى بر اين باور بود كه رستاخيز فرا مى رسد و اين وعده خداست،

«» (57)

امّا روح و جان انسان ها در روز رستاخيز محشور

مى گردند و بس، چرا كه جسم آنان مت__لاشى ش__ده است و روح م__ان__دگ___ار است.

3 _ امّا گروهى ديگر بر اين باور پاى مى فشردند كه در آستانه رستاخيز خداى توانا مردگان را زنده مى سازد و مردم با جسم و جان و كالبد و روان به صحراى محشر مى روند.

به باور «اِبن عَبّاس» منظور از اين كشمكش نه اختلاف در مورد رستاخيز، بلكه در مورد اصحاب كَهْف است، چرا كه شاه و مردم پس از آگاهى از جريان شگفت انگيز آنان، در مورد مدت طولانى خوابشان و نيز، در مورد شمار آنان و چگونگى گراميداشت ياد و نامشان و همچنين در مورد پناهگاهشان دستخوش بحث و گفتگو شدند، چرا كه پس از ورود شاه و مردم به آن غار و اطراف آن و آغاز پرس وجو از آن__ان، ب_ه حكم_ت خ__دا آن__ان روى زمي_ن دراز كشيدند و جه_ان را به درود گفتند.

(58) «»

و ش____اه و م_____ردم ب___ا پيك___ر س____رد و بى ج____ان آن___ان روب____ه رو ش__دن___د.

شاه گفت: راستى كه رويداد شگفتى است! اينك چه بايد كرد؟ برخى گفتند: بايد بناى يادبودى بر سر آنان بنياد كنيم تا سرگذشت شگفت انگيز آنان هماره الهام بخش عص__رها و نس__ل ها ب__اش____د.

اما پاره اى بر آن بودند كه به جاى ساختن آرامگاه و مقبره براى آنان در آستانه غار مسجد و معبدى ساخته شود تا پرستشگاه يكتاپرستان گردد.

و اي__ن بح__ث و گفتگ___و پس از م___رگ آن___ان پيش آم__د.

فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيانا

گروه شرك گرا پيشنهاد كرد كه: در برابر غار و پناهگاه آنان بنايى برپا داريد و آنان را رها كنيد تا از چشم انداز م__ردم نه__ان شوند و گفتگوها در مورد آنان فروكش كند.

رَبُّهُ__مْ اَعْلَ__مُ بِهِ___مْ

«» (59)

چرا كه خدا در مورد

مدّت خواب، چگونگى بيدارى، هدف از اين رويداد و ديگر پرسش هايى كه در اين سرگذشت شگفت انگيز مطرح است، داناتر و آگاه تر است.

به باور پاره اى اين فراز ادامه گفتار شرك گرايان نيست، بلكه گفتار پروردگار است و روشنگرى مى كند كه: پروردگارشان به حال آنان و اختلاف مردم در مورد پ_رسش هايى كه در م__ورد آن__ان مط__رح ش___ده، دانات_ر است.

اما به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه خدا بهتر مى داند كه آنان زنده هستند و دگرباره به خواب رفته اند، يا جهان را به درود گفته اند. چرا كه برخى بر اين باورند كه اصحاب كَهْف جهان را _ پس از بيدارى _ به درود گفتند و پاره اى بر اين عقيده اند كه تا روز رست__اخي_ز در خ__واب عمي__ق و ط__ولانى هستن___د.

قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدا.

(60) «»

فرمانرواى باايمان آن سرزمين و انبوهى از ياران و دوستان و طرفدارانش گفتند: در اينجا مسجدى بنياد مى كنيم تا پرستشگاه مردم توحيدگرا باشد و مردم از ياد و نام اصحاب كَهْف تا قيامت الهام گيرند و خداى يكتا را بپرستند و به ارزش هاى خ__داپسن__دانه آراست___ه ش___وند و درون ج__ان را پ__الايش و صف___ا بخشن____د...

به باور پاره اى، آنان دوستان و ياران«اصحاب كَهْف» بودند كه اين طرح را پيشنه____اد دادن_د.

و به باور پ__اره اى ديگ__ر، بزرگان آن شهر و آن سرزمين اين ايده را طرح كردند.

«حَسَن» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه آنان گفتند: در اينجا پرستشگاهى بسازيم تا هرگاه آنان از خواب گران خويشتن برخاستند، در آن نماز بخوانند...

و در روايت آمده است كه: وقتى فرستاده آن جوانان پرشور و باايمان كه براى

«» (61)

آوردن موادّ غذايى رفته بود، از شهر بازگشت و

دوستانش را از مدت خوابشان آگاه ساخت آنان از خدا خواستند كه از سر مهر آنان را به حال اوّل بازگرداند و اينجا بود كه خدا، آنان را به حال نخستين باز گردانيد و ميان آنان و مردم شهر فاصله افكند، ب__ه گ___ون______ه اى كه آن__ان نت__وانستن__د ب_____ه درون غ_____ار راه ي__ابن______د.(1)

معاد در عالم جنين

يَا اَيُّهَا النّاسُ اِنْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الاَْرْحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُمْ وَ

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 15 صفحه 329 تا 337 .

(62) «»

مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ اِلى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لايَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الاَْرْضَ هامِدَةً فَاِذا اَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ اَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ. (1)

هان اى مردم! اگر در برانگيخته شدن [مردگان [ترديدى داريد، [بدانيد كه [ما شما را از خاكى [ناچيز و بى مقدار]، آن گاه از نطفه اى [بى ارزش]، سپس از خونى بسته و پس از آن از پاره گوشتى، با آفرينشى تمام و [يا [ناتمام آفريديم تا [بدين وسيله قدرت و دانش وصف ناپذير خود را [براى شما آشكار سازيم؛ و آنچه را بخواهيم، تا سرآمدى معيّن، در رحم ها نگاه مى داريم؛ آن گاه شما را به صورت كودكى [از شكم مادرانتان [خارج مى سازيم؛ سپس [شما را مى پروريم] تا به رشد خود برسيد؛ و از

1- 5 / حجّ .

«» (63)

ميان شما كسى است كه [پيش از رسيدن به مرحله سالخوردگى [جانش برگرفته مى شود؛ و از شما كسى [نيز [هست كه به [دوران سالخوردگى

و [پست ترين [مرحله [زندگى بازگردانيده مى شود تا پس از دانشى [كه به دست آورده است،[ چيزى نداند و [نشانه ديگر قدرت ما اين است كه [زمين را [پيش از بارش باران[ بدون [گل و] گياه مى نگرى، آن گاه چون آب بر آن فروفرستاديم، [با رويش گياهان[ مى جنبد و برمى آيد و از هر نوع [گل و گياه [زيبا و [تفكرانگيز [مى روياند [و بينن__دگان را به خ__ود مج__ذوب مى سازد].

«مُضْغَه»: پاره اى گوشت جويده شده.

«هامِدَه»:ازريشه«هُمُود»برگرفته شده،ازمفهوم خشكيدن وكنده شدن آمده است.

«بَهيج»: ب___ه زيب__ايى و نيك___وي__ى چه____ره و منظ_____ره گفت___ه مى ش____ود.

از آن جايى كه بيشتر كشمكش هاى كفرگرايان در مورد معاد و زنده شدن مردگان

(64) «»

بوده اينك قرآن روى سخن را به مردم به ويژه انكارگران معاد و جهان پس از مرگ نموده و با ترسيم نمونه ها و صحنه هايى از معاد در همين زندگى دنيا و از راه توجه دادن به دگرگونى هاى دوران جنين و تحولات شگفت انگيز زمين به هنگام رويش و رشد گل ها و گياهان، به دلايل معاد در عالم جنين و گياه پرداخته و مى فرمايد:

يَا اَيُّهَا النّاسُ اِنْ كُنْتُمْ ف_ى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ

هان اى مردم! اگر در مورد در پيش بودن معاد و جهان پس از مرگ در ترديد هستي__د ب___داني___د ك__ه م__ا شم___ا را از خ___اك__ى ناچي___ز آف___ري__ده اي_م.

به بيان ديگر، قرآن روشنگرى مى كند كه يكى از دلايل معاد اين است كه اصل و ريشه و تبار شما انسان ها از آدم است و او نيز از مشتى خاك بى مقدار. هنگامى كه قدرتى بتواند خاك را به صورت انسانى زنده پديد آورد، چرا نتواند استخوان هاى ف__رس___وده و پ___وسي___ده را زن___ده س___ازد و م____ردگان را دگ__رباره بي__افرين__د؟

«» (65)

در ادام______ه آي________ه ش______ريف__ه م_ى ف__رم___اي____د :

ثُمَّ مِنْ

نُطْفَ_ةٍ

آن گاه فرزندان همان آدم را از نطفه اى پديد مى آوريم كه بر اساس تدبيرى شگرف در رحم مادران قرار مى گيرد و بخشى از آن، از آنِ پدر و بخشى نيز از آنِ مادر اس________________ت.

ثُمَّ مِنْ عَلَقَ_ةٍ

آن گاه آن نطفه به خواست ما به ص__ورت خ____ون بست__ه اى پديدار م_ى گ___ردد.

ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ

پس آن خون بسته در مسير تكامل به صورت پاره گوشت جويده شده اى درم____ى آي________د.

مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ

(66) «»

آرى، گوشت جويده شده اى كه آفرينش آن تمام و يا ناتمام و بدون شكل است.

به باور پاره اى منظور صورت يافته و يا شكل نيافته است و هنوز داراى خطوط و نقش و نگ__اره__ا نيس__ت .

لِنُبَيِّ_____نَ لَكُ___مْ

همه اينها بدان دليل است كه پرتوى از قدرت و دانش و تدبير وصف ناپذير خود را در آفرينش انسان بر شما بنمايانيم و نشان دهيم كه ما بر هر كارى توانا و آگاهيم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: تا بدين وسيله براى شما روشنگرى كنيم كه هر كس بر آغاز كارى تواناست، به بازگردانيدن و پديد آوردن نمونه اى ديگر از آن كار توانات_ر است و آن ك__ار ب__رايش آس__ان مى ب__اشد.

و به باور پاره اى ديگر، تا بدين وسيله چيزى را برايتان بيان كنيم كه در مورد پديد آمدن و فرا رسيدن آن در ترديد هستيد و ما بر آنيم كه ترديد شما را بزداييم تا

«» (67)

فرارسيدن آن را باوركنيد.

وَ نُقِرُّ فِى الاَْرْحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى

و در رحم مادران، جنين هايى را كه بخواهيم تا مدتى مقرّر _ كه هنگامه به دنيا آم__دن ن__وزاد باشد _ قرار مى دهيم و نگاه مى داريم.

ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً

آن گاه شما را كه كودكى گشته ايد، پس از اين مراحل گوناگون از رحم

مادرتان بيرون مى آوريم. يادآورى مى گردد كه واژه «طِفْل» مصدر است كه در اين جا معناى جم______ع مى ده______د.

ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُمْ

پس هدف اين است كه شما به مرحله اى از رشد برسيد كه نيروى جسم و خردتان ب_ه كم__ال ن___ايل آي__د.

(68) «»

و به باور پاره اى تا به مرحل__ه بل_وغ برسيد.

وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى

و از شم__ا ب__رخى پيش از رسي__دن ب__ه م__رحل__ه رش__د و بل___وغ مى مي__رن__د.

وَ مِنْكُمْ مَ_نْ يُ__رَدُّ اِل__ى اَرْذَلِ الْعُمُ_رِ

و پاره اى به فروترين مرحله پيرى مى رسند.

اين مرحله را بدان دليل فروترين مرحله عمر مى نامد كه انسان در اين مرحله ديگر به انتظار مرگ مى نشيند و ديگر از آمدن سلامت و نشاط و جوانى و شادابى ن__ومي___د م__ى گ_____ردد.

لِكَيْ__لا يَعْلَ__مَ مِنْ بَعْ__دِ عِلْ__مٍ شَيْئاً

تا پس از دانشى كه به دست آورده است، چيزى نداند و دانستنى هاى خود را به ف__رام___وشى سپ______ارد.

«» (69)

«عِكْرِمه» مى گويد: كسى كه قرآن را با اخلاص و انديشمندانه بخواند، به اين روز نمى افتد چرا كه قرآن مى فرمايد:

ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ(1)

آن گاه او را به فروترين و پست ترين مراتب بازگردانيديم، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند كه پاداشى بى منّت خواهند داشت.

دلايل مع__اد در ع__الم گي_اه

و در ترسيم صحنه اى از معاد در عالم گياه و تحوّلات تفكّرانگيز زمين به هنگام رويش گلها و گي__اه__ان كه دلي__ل ديگ__رى بر امكان معاد و فرارسيدن رستاخيز اس__ت مى ف__رم__اي___د:

1 . 5 و 6 / تين .

(70) «»

وَ تَ_رَى الاَْرْضَ هامِدَةً فَ_اِذا اَنْ_زَلْنا عَلَيْهَ_ا الْم_اءَ اهْتَ__زَّتْ وَ رَبَ__تْ

و تو اى انسان زمين را در مرحله اى خشك و بى گياه مى نگرى، اما هنگامى كه باران در آن مى بارانيم و آبى از آسمان بر آن فرو مى فرستيم، با رويش

گياهان و گل ها به جنب و ج__وش مى آيد و نش__اط و ش_ادابى و تحرّك و زندگى به آن باز مى گردد.

وَ اَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ

و از ان__واع گي_اهان زيب__ا و تفك_رانگي__ز و ش__ادى بخش مى روي_اند و منظ__ره دلپ__ذي_____رى پي__دا مى كن__د.(1)

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 17 صفحه 198 تا 204 .

«» (71)

معاد و دو پرسش تفكرانگيز و هدايت بخش

أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِي__رًا مِ__نَ النَّ__اسِ بِلِقَ_اءِ رَبِّهِ_مْ لَكَافِرُونَ(1)

[آيا به نظام شگفت انگيز آفرينش ننگريسته] و آيا به خود نينديشيده اند كه خدا آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است. جز بر[اساس] حق و [براى [سرآمدى معيّن نيافريده است؟ بى گمان بسيارى از م__ردم دي_دار پ__روردگارشان را ناباورن__د!

اَجَل مُسَمّى: سرآمد و س_ررسيد مق_ررّ و معلوم.

قرآن بدان جهت اين تعبير را به كار مى برد كه انسان آن گاه كه با خويشتن خلوت مى كند و به ژرفاى جان و اعماق روح و گستره قلب خويش باز مى گردد، بهتر و بيشتر

1- 8 / روم .

(72) «»

مى تواند خرد خود را به كار گيرد و ش__ايسته تر و ظريف تر بينديشد و دقيق تر بي__ابد.

اينك جاى طرح اين پرسش است كه انسان خردمند و خردورز، چگونه در پرتو انديشه مى تواند به اين حقيقت ظريف برسد و دريابد كه آفريدگار هستى همه پديده ها را براساس حق آفريد؟

و نيز اين انسان چگونه مى تواند از اين راه به فرا رسيدن روز رستاخيز و ت__رديدناپذي__ر ب__ودن جه__ان پس از م___رگ پ__ى ب__رد و به آن يقي__ن پي__دا كند؟

در پ___اسخ باي___د گف___ت:

واقعيت اين است كه انسان هنگامى كه به آفرينش شگفت انگيز و سيما و سيرت متناسب و پرشكوه و زيباى خويش بنگرد و در

اين مورد نيك بينديشيد، در خواهد يافت كه پديده و حادث است و قدرتى دانا و توانا و فرزانه او را پديد آورده است؛ قدرتى كه پاينده و بر پادارنده و زنده و جاويد است و به تمام رموز و اسرار آفرينش و نظام شگفت انگيزش آگاه است و هموست كه انسان را با همه ابعاد و ويژگى هايش براساس ه__دف و حكمت آف__ريده و در ك__ار او بيهودگى و بى هدفى وجود ندارد؛ و درست از اين راه است كه به س_رچشمه هست__ى مى رس__د و ب__ه او ايم__ان م__ى آورد.

«» (73)

از دگر سو هنگامى كه نيك بينديشد، در مى يابد كه چنين هدفدارى و حكمتى چنين اقتضا مى كند كه روزى به نيك انديشى ها و كارهاى شايسته انسان پاداشى درخور و به بدكرداريها و بيدادگريهايش كيفر عادلانه داده شود؛ و اين نيز در گرو آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله و آوردن برنامه هاى آسمانى و دينى تا به انسان هشدار دهد كه در برابر هر كار ناپسند كيفرى خواهد چشيد و پاداش هر كار شايسته اش را در دنيا و آخ___رت دري__افت خواهد داشت و ب_دين سان انس__ان در پرتو ان__ديشه به مع__اد و رس_______الت و وح________ى ايم_______ان مى آورد.

و نيز با ژرف نگرى و انديشه پويا و بالنده در مى يابد كه آفرينش هستى و پديد آوردن پديده ها و انسان، براى پديدآوردنده هستى سودى ندارد، از اين رو به اين نكته دقيق و دگرگونساز مى رسد كه هدف از آفرينش سود برى و بهره مند شدن و ب__رخ___وردار گ__ردي___دن خ__ود پ__دي__ده ها و انس__ان و رش___د و كم___ال اوست.

(74) «»

در آخ___رين جمله آي____ه ش___ريفه مى فرمايد:

وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ

و بى گمان بسيارى از مردم، به فرارسيدن روز رستاخير

و پاداش و كيفر پ__روردگارشان در آن روز ناب_اورند و با خي__ره س__رى بسي_ار آن را انكار مى كنند.(1)

1- تفسير بيان 30 جلدى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 21 صفحه 62 تا 65 .

«» (75)

دلايل معاد

نَحْ____نُ خَلَقْن__اكُمْ فَلَ__وْ لا تُصَ___دِّقُ__ونَ.(1)

ما شما را آفريديم، پس چرا [اينك رستاخيز و آفرينش دگرباره را] باور نم_ى داري_د؟

حك_م پ_دي_ده ه_اى هم_انن_د يكس_ان اس_ت

ما هستيم كه شما را براى نخستين بار و آن گاه كه هيچ چيزى نبوديد، آفريديم و شما در حالى كه اين واقعيت را مى دانيد، چرا آفرينش دگرباره در آستانه رستاخيز را گواهى نمى كنيد؟ مگر نه اين است كه وقتى كسى توانست چيزى را پديد آورد و بي__افريند، ق__درت تك__رار آن را ني__ز دارد؟ و مگ__ر حكم پديده هاى همانند يكس__________ان نيس_____ت؟

1- 57 / واقعه .

(76) «»

أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ.(1)

پس به من خبر دهيد كه آنچه را [در قرارگاه رحم [مى ريزد،

أَ أَنْتُ_مْ تَخْلُقُ__ونَ__هُ أَمْ نَحْ____نُ الْخ__الِقُ__ونَ.(2)

[به راستى] آيا شما آن را [به صورت انسان [مى آفرينيد، يا ما [هستيم كه[ آف____رينن_______ده اي______م؟

تُمْنُون: اين واژه از ريشه «مَنى» برگرفته شده و در اصل به مفهوم اندازه گيرى ك__ردن آمده، امّا در آي__ه، منظ___ور افش__اندن يا ريختن نطفه در قرارگاه رحم است.

1- 58 / واقعه .

2- 59 / واقعه .

«» (77)

امكان معاد ازطريق اثبات آفرينش نوزاد

آيا شما از نطفه اى كه در قرارگاه رحم همسر خويش مى ريزيد آگاه هستيد؟ و مى دانيد كه همين نطفه ناچيز به فرزندى زيب__ا و دوست داشتنى تب__ديل خواهد شد؟

آيا شما از آن نطفه بى مقدار كودكى پديد مى آوريد يا ما هستيم كه آفريننده ايم؟ ما هستيم كه در مدّت رشد اين نطفه آن را ازمراحل گوناگون مى گذرانيم و پس از آفرينش هاى چندگانه، او را به صورت كودكى تماشايى به دنياى شما مى فرستيم، يا خود شما؟

هنگامى كه بينديشيد و دريابيد كه شما و ديگران هرگز قدرت اين كار را نداريد،

(78) «»

آن گاه در خواهيد يافت كه آفريدگار اين كودكان از اين نطفه هاى ناچيز،

خداى تواناست. و زمانى كه دريافتيد كه اين آفرينش هاى گوناگون و متنوع و مكرر از آن اوست، پس چرا در زنده ساختن مردگان در آستانه رستاخيز به اراده او ت__رديد م__ى كني______د؟ و اي____ن دومي____ن دلي__ل امك___ان مع______اد در اي____ن آي____ات.

نَحْ__نُ قَ__دَّرْنا بَيْنَكُ__مُ الْمَ__وْتَ وَ ما نَحْ__نُ بِمَسْبُوقِينَ.(1)

ما مرگ را ميان شما مقدّر ساخته ايم و ما هرگز درمانده نخواهيم بود،

1- 60 / واقعه .

«» (79)

امكان معادازطريق اثبات وفات

ما هستيم كه پديده مرگ را در ميان شما مقدّر و مقرر ساختيم؛ بر اين اساس است كه پ__اره اى در دوران كودكى مى ميرند و پاره اى در جوانى؛ برخى در ميانسالى و ب___رخ__ى ديگ___ر در كهنس_____ال__ى.

وَ م__ا نَحْ__نُ بِمَسْبُ___وقِينَ

به باور پاره اى منظور اين است كه: و هيچ يك از شما بر آنچه ما مقرر كرديم، بر ما پيشى نجسته است، تا بتواند در عم__ر خ__ويش و آن مق__دار مق__رر كم و زياد نم__ايد.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و ما هرگز درمانده نخواهيم شد. و اگر بخ___واهيم مى ت__وانيم عم___ر ج____اودانه هم ببخشي__م.

(80) «»

عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ.(1)

ك__ه نظي__ر شم__ا را ج__ايگزين [شم__ا انس__ان ها] س__ازي__م و شم__ا را در آن [جه___انى [ك___ه نم___ى داني________د، پ__دي___د آوري______م .

هدف از اين مقرر ساختن مرگ اين است كه به تدريج گروهى را ببريم و گروه ديگ_رى را جايگزين آنان سازيم.

وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ

و شم____ا را در آن جه__انى ك__ه نم__ى داني___د، آف____رينش ت_____ازه اى بخشي__م.

با اين بيان ما اگر بخواهيم كه شما را به صورت ميمون و يا خوك پديد آوريم و

1- 61 / واقعه .

«» (81)

خلقت شما را دگرگون سازيم، نه از اين كار ناتوان هستيم و نه

كسى مى تواند بر ما پيشى گيرد؛ چرا كه ما هر كارى را اراده كنيم، بر انجام آن تواناييم و بدانيد كه پس از مرگت__ان نيز از سرنوشت شما آگاهيم و روز رستاخيز همه را زندگى خواهيم بخشيد.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: ما شما را در چهره اى كه نمى داني_د، پدي_د مى آوري_م؛ از اي_ن رو انس_ان ه_اى ب_اايم_ان را در زيبات_رين چهره مى آفرينيم و كفرگرايان را در زشت ترين چه_ره.

وَ لَقَ__دْ عَلِمْتُ__مُ النَّشْ___أَةَ الْأُول____ى فَلَ___وْ لا تَ___ذَكَّ___رُونَ.(1)

و شما بى گمان از آفرينش نخستين آگاهى يافته ايد؛ پس چرا پن__د نمى گي_ري__د؟

1- 62 / واقعه .

(82) «»

بى گمان شما از آفرينش نخستين آگاهى داريد و مى دانيد كه چگونه خداى توانا و دانا شما را از مراحل گوناگون و حيرت انگيز نُطْفَة، عَلَقَة، مُضْغَة و... عبور داد تا به صورت انسانى كامل و زيبا پديد آورد، با اين وصف چرا پند نمى پذيريد؟ و از همين راه ب_ر امكان مع__اد و زن__ده ش__دن دگرباره استدلال نمى كني__د و راه نمى ج__وييد؟

أَ فَ__رَأَيْتُ___مْ م__ا تَحْ__رُثُ__ونَ.(1)

پس به من خبر دهيد كه آنچه را مى كاريد،

أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ.(2)

آي__ا [به راست__ى] شما آن را مى روي__انيد، يا ما [هستي__م [كه روي___انن_ده ايم؟

1- 63 / واقعه .

2- 64 / واقعه .

«» (83)

امكان معادازطريق اثبات حيات دراراضى موات

آيا تاكنون در مورد آنچه از دانه ها و بذرها كه بر دل زمين مى افشانيد و مى كاريد، انديشيده ايد؟

آيا به راستى شما آن ها را مى رويانيد و به زراعتى سرسبز و پرطراوت تبديل م_ى س__ازي__د، ي__ا م__ا هستي__م ك__ه روي__انن__ده آن ه__ا هستي_م؟ ك____دام ي___ك؟

بااين بيان آن قدرتى كه مى تواند دانه ها را بروياند و از دانه اى ناچيز دانه هاى بزرگ و بى شم_ار پديد آورد، آيا همو نمى تواند آنچه را آفريده است دگرباره پديد آورد؟

از پي__امب__ر گ__رامى صلى الله عليه و آله آورده ان__د ك____ه ف__رم_ود:

(84)

«»

لا يَقُ_ولَ_نَّ اَحَدُكُ_مْ زَرَعْ_تُ وَ لْيَقُ_لْ حَ_رَثْتُ، فَاِنَّ الزّارِعَ هُوَ اللّهُ.(1)

نبايد كسى از شما بگويد كه من كشت و زراعت نمودم، نه، بلكه بايد بگويد: من ب__ذرافشانى ك__ردم و زراع__ت از س_وى اوست، چ_را كه زارع حقيق_ى تنها خداست.

لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ.(2)

اگرمابخواهيم آن راخس وخاشاكى مى سازيم،آن گاه شماشگفت زده خواهيد گفت:

إِنّ____ا لَمُغْ_رَمُ___ونَ.(3)

به راستى كه ما زيان ديده ايم،

1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 218؛ روح البيان، ج 27، 135.

2- 65 / واقعه .

3- 66 / واقعه .

«» (85)

بَلْ نَحْنُ مَحْ__رُومُ_ونَ.(1)

[نه،] بلكه ما محروم شده ايم!

حُطام: اين واژه از ماده «حَطَم» در اصل به مفهوم شكستن چيزى آمده و در اين جا منظور گياه خشكى است كه در تهيه هي__چ غ_ذايى م__ورد استفاده قرار نمى گيرد.

تَفَكَّهُونَ: از «تَفَكُّه» و در اصل به مفهوم خوردن و تناول نمودن و دست يافتن به ميوه هاى گوناگون براى خوردن آن ها آمده است. و «فَكاهَة» نيز از همين باب است و به شوخى و مزاح گفته مى ش_ود، چ_را ك_ه بسان ميوه براى مجلس ها و محفل هاست.

مَغْرَم: از ماده «غَرامت» به مفهوم زيان ديدن است و خود اين واژه در مورد

1- 67 / واقعه .

(86) «»

كسى به كار مى رود كه ثروتش بدون عوض از دست رفته باشد. و واژه «غَرام» ب___ه معن______اى ع______ذاب لازم آم______ده اس_____ت.

به باور گروهى منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم اين زراعت را به گياهى خشكيده تبديل مى سازيم كه در تهيه غذا به كار نيايد.

إِنّ__ا لَمُغْ___رَمُونَ

و با همه وجود بگوييد: به راستى كه ما زيانكار و خسارت ديده ايم، چرا كه همه س__رم__اي__ه ما و نيز ه__زين__ه اى كه در اين راه ك__رده بوديم، از دست رفت و چيزى ب__ه دست م__ا ني___ام___د.

بَلْ نَحْنُ

مَحْرُومُونَ

نه، بلكه ما به كلى محروم شده ايم و همه چيز از دست رفته است و ديگر از رزق و روزى به__ره اى ن__داريم.

«» (87)

اين سخنان شما نشانگر آن است كه شما زارع حقيقى و روياننده دانه ها نيستيد وگرنه به چنين درد و رنج و حرمانى گرفتار نمى شديد و همه اين قدرت نمايى ها و شاهكارها از سوى اوست، اينك كسى كه داراى چني_ن ق__درتى است آي__ا از آفرينش دگ__رب___اره انس___ان ه__ا در آست___ان____ه رست___اخي___ز ن__ات__وان اس___ت ؟

أَ فَ__رَأَيْتُ__مُ الْم__اءَ الَّ__ذِي تَشْ__رَبُ_ونَ.(1)

پس ب__ه من خب__ر دهي__د، آن آب__ى كه مى ن__وشيد،

أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ.(2)

1- 68 / واقعه .

2- 69 / واقعه .

(88) «»

آيا [به راستى] شما آن را از ابرها فرود آورده ايد يا ما فرودآورنده [آن [هستيم؟

لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْلا تَشْكُرُونَ.(1)

اگر بخ__واهيم آن را ش__ور مى س_ازيم؛ پس چ__را سپ___اسگزارى نمى نم__اييد؟!

امكان معاد از طريق اثبات پيدايش آب

آي__ا به آن آب گ__وارا و زن__دگى بخشى كه مى ن__وشيد هي__چ فكر كرده ايد؟ آيا در م___ورد پي_____دايش آن ان___ديشي____ده اي__د؟

آيا به راستى شما آن آب زلال و گوارا را از آسمان و از دل ابرها فرود مى آوريد؟

1- 70 / واقعه .

«» (89)

يا اين ما هستيم كه آن را به عنوان نعمتى ارزشمند و نشان مهر و رحمتى از سوى خود ب__ر شم____ا مى ف___رستيم؟ راست__ى ك___دام يك؟

سپس مى فرمايد:

لَ__وْ نَش___اءُ جَعَلْن___اهُ أُج____اج__اً

اگر بخواهيم همين آب شيرين و گوارا و زندگى ساز را شور و تلخ مى سازيم، آن گ___اه چ_ه مى كنيد؟

فَلَ___________وْ لا تَشْكُ________رُونَ

پس چرا سپاس اين نعمت ارجمند و سپاس ارزانى دارنده آن را نمى گذاريد؟ و چرا نمى انديشيد كه اگر ذات پاك و بى همتاى او آن را براى شما نفرستد هيچ كس ت___وان__ايى اين ك__ار را ن____دارد و همگ___ى از تشنگ__ى ن___اب___ود م__ى ش__وي__د؟

(90)

«»

أَ فَ____رَأَيْتُ__مُ النّ_ارَ الَّتِي تُ____ورُونَ.(1)

پس به من خبر دهيد [ب__ه راست__ى] آن آتش__ى را كه برمى افروزي__د،

أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِوءُنَ.(2)

آيا شما درخت آن را پديد آورده ايد يا ما پديدآورنده [آن [هستيم؟

نَحْنُ جَعَلْناها تَ__ذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ.(3)

م_ا آن را م_ايه پند [و ان_درز] و به_ره اى براى ف_رودآم_دگان در بيابان قرار داديم.

نار: از «نُور» برگرفته شده و به مفهوم آتش آمده است.

تُورُون: اين واژه از ريش__ه «وَرى» ب__ه مفه__وم ظ__اه__ر شدن آتش به وسيله آتشگي________ره و ي______ا كب____ريت آم_________ده اس____ت.

1- 71 / واقعه .

2- 72 / واقعه .

3- 73 / واقعه .

«» (91)

مُقْوى: به مفهوم فرود آمدن با قدرت و نيرو در زمينى است كه كسى در آنجا سكونت ندارد. گفتنى است كه اين واژه از ماده «قُوَّت» به مفهوم «نيرو» و يا «قِواء» ب__ه مفه___وم بياب_ان خش__ك و خ__الى آمده است.

امك_ان مع_اد از ط_ريق اثب_ات پي_دايش آتش

آيا فكر كرده ايد كه چگونه اين آتش را به سبب كبريت يا آتشگيرانه و يا چيز ديگرى برمى افروزيد؟ و چگ__ونه آتش از دل چ__وب درخت__ان زب__ان__ه مى كش__د؟

آيا به راستى شما درختِ آن را رويانيده و آتشى را كه از دل آن مى جهد، پديد آورده اي___د ي__ا م__ا هستي__م كه آن را آف___ري___ده اي____م؟!

آيا هيچ انسان خردمند و خردورزى مى تواند بگويد: اين من هستم كه درختان و گياهان را پديد آورده و انرژى و حرارت و آتش را در دل آن ها به امانت نهاده ام؟

(92) «»

راستى ج__ز ذات بى همت__اى خدا چه كس__ى مى تواند چنين نظ__امى را پديد آورد؟!

در جامعه آن روز عرب براى برافروختن آتش از چوب درختى ويژه به نام «زَنْد» و نيز دو نوع درخت ديگر به نام «مَرْخ» و «عَفار» بهره مى بردند و

آن ها را بسان كبريت به هم مى ساييدند تا جرقه پديدار گردد، به همين جهت خدا آنان را به اين حقيقت توجه مى دهد و مى پرسد كه: آيا اين قدرت بى همتايى كه آب را فرو مى فرستد و آتش را در دل درخت و در حقيقت آب ذخيره مى كند، چنين قدرت بى همتى نمى تواند در آستانه رستاخيز مردگان را زنده سازد؟!(1)

1_ازپيامبرگرامى(ص)درتفسيرآيه آورده اندكه فرمود:نارُكُمْ هذِهِ الَّتىتُوقَدُونَ جُزْءٌمِنْ سَبْعينَ جُزْءامِنْ نارِجَهَنَّمَ!اين آتش سوزان و شعله ورى كه شما دردنيا برمى افروزيد، تنها بخشى از هفتاد بخش از آتش سوزان و شعله ور دوزخ است كه براى ظالمان آماده شده است. تفسير قرطبى، ج 9، ص 6392؛ روح المعانى، ج 27، ص 131.

«» (93)

در آي_ه بع_د مى اف_زايد:

نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً

م__ا اي__ن آتش__ى را كه از اي__ن درخت__ان بدين وسيله زبانه مى كشد، وسيله اى ب___راى پن__دآموزى و عبرت پ_ذيرى قرار دادي__م.

به باور برخى منظور اين است كه: ما اين آتش را در دل درختان مايه پندپذيرى و وسيله تفكر قرار داديم، تا شما انسان ها در مورد آن بينديشيد و دريابيد كه آن خداى توانايى كه مى تواند آتش را در دل درختان سرسبز و پرآب قرار دهد، همو بر پديد آوردن رستاخيز و زنده ساختن مردگان تواناست.

وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ: و نيز آن را وسيل__ه زن__دگى ب__راى مس__افران ق__رار دادي__م.

به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: و نيز

(94) «»

آن را ذخيره و توشه اى سودبخش براى كاروانيان و مسافران قرار داديم تا هنگامى كه در يك بيابانِ بدون آب و گياه و ديگر امكانات زندگى پياده شدند، بتوانند آتش برافروزند و غ_ذا بپ___زند و ن__ور گيرند.

و از ديدگاه گروهى ديگر از جمله «عِكْرَمَة» منظور اين است كه: ما آن را براى به__ره ورى مس__افران و ح__اضران ق__رار

داديم تا از آن ن__ور گيرند و غذا بپزند و ب__دين وسيل__ه خ___ود را گ_____رم كنن_د.

با اين بيان واژه «مُقوى» از واژه هايى است كه داراى بار و مفهوم متضاد است، چرا كه از سويى به مفهوم كسى آمده است كه به وسيله ثروت و نعمت توانا و نيرومند شده و از دگرسو به معناى كسى آمده است كه همه ثروت و امكانات او از دست رفته و به فقر و فلاكت افتاده و در بيابانى خشك و بى آب و گياه خاكسترنشين شده است.

«» (95)

از اين رو ترجمه اين فراز از آيه اين است كه: ما آن را مايه پند و اندرز و بهره اى براى توانگران و نيز براى بينوايان قرار داديم.

فَسَبِّحْ بِ___اسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ.(1)

پس به نام پروردگار پرشك__وهت تسبي__ح گوى [و ذات بى همتاى او را بستاى].

اينك كه چنين است به نام پروردگار پرشكوهت تسبيح گوى و صفات جمال و جلال او را بر شمار و ذات پاك و بى همتاى او را از هر نوع عيب و نقص و صفاتى كه ش___رك گ___رايان و اص___لاح ن__اپ___ذي___ران به او نسبت مى دهن__د، من___زه شم__ار.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى يكتا و بى همتاى خود را بستاى و بگو:

1- 74 / واقعه .

(96) «»

سُبْح___انَ رَبِّ__ىَ الْعَظي__مِ وَ بِحَمْ__دِه.

در روايت_ى آورده ان_د ك_ه پ_س از ف_رود اين آي_ه شريف_ه پيامب_ر گ_رامى صلى الله عليه و آله فرمود: اين آيه را در رك_وع نمازت_ان بخواني_د.

لَمّ__ا نَ__زَلَتْ ه__ذِهِ الاْيَ__ةُ ق__الَ: اِجْعَلُ__وها ف_ى رُكُ_وعِكُ__مْ.(1)

دلاي_ل هفتگ_انه براى امكان معاد (2)

در آيات 57 تا 74 كه ترجمه و تفسير آن ها گذشت، قرآن شريف هفت دليل

1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 225؛ در المنثور ،ج 6، ص 168؛ تفسير قُرْطُبِىّ، ج 8، ص 235.

2 _ مترجم.

«»

(97)

روشن وبسيار انديشاننده براى امكان معاد و برپايى روز رستاخيز از طريق توجه دادن به قدرت بيكران، حكمت و عدالت خدا به صورت بسيار جالبى به تابلو مى برد. اين دلايل هفتگ__انه و بسي__ار انديش__انن__ده عب__ارتن__د از:

1 _ از راه توجّه دادن به آفرينش مكرر و بيان اين واقعيت كه: حكم پديده ها و نمونه هاى همانند يكسان است. «حُكْمُ الأَْمْثالِ واحِدٌ»(1)

2 _ از راه ت__وج_ه دادن به م__راحل چن__دگانه دوران جني__ن و آف__رينش ه__اى پي__اپ________ى از س_____وى آف____ري____دگ_ار هست_______ى.(2)

3 _ از راه توجه دادن به پ__دي__ده م__رگ و زن__دگى و مق__در س____اختن آن.(3)

1 _ 53 / واقعه .

2 _ 59 و 58 / واقعه .

3 _ 61 و 60 / واقعه .

(98) «»

4 _ از راه توجه دادن به آف___رينش اي____ن جه_____ان.(1)

5 _ از راه توجه دادن به آفرينش دانه هاى غذايى و دارويى و آرايش_____ى و گل ه______ا و گياه_____ان.(2)

6 _ از راه توج______ه دادن ب_____ه آفرين__ش نعم___ت آب و ف____رود ب_____اران.(3)

7 _ از راه توجه دادن به آفرينش آتش در دل درختان سرسبز و پرطراوت كه راستى حي__رت انگي_______ز است.(4)

هر كدام از اين دلايل هفتگانه در خور تعمق و تفكر بسيار است و مى تواند از

1 _ 62 / واقعه .

2 _ 67 _ 63 / واقعه .

3 _ 70 _ 68 / واقعه .

4 _ 73 _ 71 / واقعه .

«» (99)

سويى پايه هاى ايمان را تقويت نموده و انسان را به وعده هاى خدا اميد بيشترى بخشد و از دگرسو انسان را به قدرت بى كران خدا توجه دهد و او را با اين پرسش اساسى روبه رو سازد كه با اين قدرت بى كران چرا معاد و فرا رسيدن روز رستاخيز

و حساب و كتاب و پاداش و كيفر _ كه بيانگر عدالت، حكمت، هدفدارى و مفه____وم بخش____ى زن__دگى اس__ت _ در پ_____يش نب__اش__د ؟(1)

روز آشكارشدن بازندگى و زيان كارى جبران ناپذير

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُوءْمِنْ بِاللّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 265 تا 277 .

(100) «»

فِيه_____ا أَبَ_____داً ذلِ___كَ الْفَ_____وْزُ الْعَظِي__مُ.(1)

روزى را [به ياد آوريد] كه [خدا همه] شما را براى [حضور در [روز گردآورى [و گرد آمدن آفريدگان] گرد مى آورد؛ [آرى] آن [روز، [روزِ [بازندگى و] زيان است؛ و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، [ذات بى همتاى او] بدى هاى او را از وى دور مى سازد و او را به باغ هايى [از بهشت] وارد مى كند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، هماره در آن جا جاودانه خواهند بود؛ [و] اين است آن كاميابى پرشكوه.

1- 9 / تَغابُن .

«» (101)

تَغابُن: اين واژه از ريش__ه «غَبْن» به مفه__وم آشك__ار شدن زيان و خسران است.

روشن است كه منظور از «روز گردآورى بزرگ انسان ها» روز رستاخيز همگانى است؛ همان روزى كه تمامى انسان ها از آدم تا آخرين فرزندش برانگيخته خواهند شد.

ذلِ_كَ يَ_وْمُ التَّغابُنِ

آن روز، روز آشك__ار ش__دن زيان و زي__ان كارى ب__زرگ و جب__ران ناپذير است.

آن روز، روزى اس__ت كه ب__رنده و ب__ازنده ، زي___ان ك__ار و به زمي__ن خ__ورده ، سع__ادتمن___د و تي__ره بخت شن__اخت__ه ش__ده و ص__فّ ه__ا مشخ__ص مى گ_____ردد.

واژه «تَغابُن» از باب «تَفاعُل» است و از ماده «غَبْن» برگرفته شده و منظور اين است كه آن روز روشن مى گردد كه چه كسى در زندگى خير و نيكى را پيشه ساخته

و اينك به پاداش آن نايل آمده و چه كسى بدى و گناه را ترك كرده و از عذاب و كيفر سهمگين قيامت در امان مانده است. و نيز آشكار مى شود كه چه كسى زشتى و اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى را پاى فشرده و شايسته كردارى و دادگرى و كارهاى خ__داپسن_دانه را وانه__اده و اين_ك گ__رفت__ار است.

(102) «»

ممكن است منظور اين باشد كه: آن روز روشن مى شود كه انسان باايمان بهره خويش از لذت هاى دنيا را به اميد رسيدن به نجات و نيك بختى آخرت ترك كرده و در سراى آخرت به پاداش خود رسيده است و احساس مى كند كه برنده است و در برابر آن انسان كفرگرا و گناه پيشه است كه در زندگى نيكوكارى و بزرگمنشى را وا نهاده و به زشتى و ستم روى آورده و آنجا درمى يابد كه بازنده اى تيره بخت است.

با اين بي__ان آن روز، روز «غابِن» و «مَغْبُ__ون» يا ب__رن__ده و ب__ازن__ده است و اي__ن ن____ام ديگ___ر روز رست___اخي___ز مى ب__اش__د.

به باور «مُجاهِد» و «قتاده»، «يَوْمُ التَّغابُن» روزى است كه هم بهشتيان احساس باختن و زيانديدگى مى كنند و هم دوزخيان؛ چرا كه آنان درمى يابند كه اگر كارهاى شايسته بيشترى انجام مى دادند و در دادگسترى و بشردوستى و قانون گرايى دقت و جهاد بزرگترى مى كردند، جايگاه والاترى را به دست مى آوردند و گروه تيره بخت نيز با نگاه به همنوعان و همدينان خويش در بهشت، با همه وجود احساس زيانكارى مى كنن___د كه خود را گ__رفتار آتش و ع___ذاب كرده اند.

«» (103)

از پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله آورده اندكه در تفسير آيه فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلاّ اُرِىَ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ لَوْ اَساءَ لَِيَزْدادَ شُكْرا وَ ما مِنْ عَبْدٍ يَ_دْخُلُ النّ_ارَ اِلاّ

اُرِىَ مَقْعَ_دَهُ مِ_نَ الْجَنَّ_ةِ لَ_وْ اَحْسَ_____نَ لِيَ________زْدادَ حَسْ______رَةً.(1)

1 . تفسير قُرْطُبىّ، ج 8، ص 138.

(104) «»

هيچ انسان باايمانى وارد بهشت پرنعمت و زيباى خدا نمى گردد، جز اين كه جايگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ به او نشان مى دهند، تا دريابد كه اگر به گناه و ستم دست مى يازيد، جايش آنجا بود نه بهشت زيبا و پرطراوت و پرنعمت، تا خداى ارزانى دارنده نعمت ها را بيشتر سپاس گويد. و نيز هيچ انسان كفرگرا و ستمكارى به آتش دوزخ نمى افتد، جز اين كه مكان او را در آنجا به او نشان مى دهند تا دريابد كه اگر به راه حق و عدالت گام سپرده بود، چه موقعيت پرشكوهى داشت تا بردريغ و حسرت او افزون گردد.(1)

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 28 صفحه 293 تا 296 .

«» (105)

از آن خبر بزرگ مى پرسند؟

عَ___مَّ يَتَس____آءَلُ__ونَ (1)

[ش___رك گرايان و ح__ق ناپذيران] درب__اره چه چي__ز از يك__ديگر مى پ_رسند؟

در تفسير آيه آورده اند كه: پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و تلاوت آيات قرآن به وسيله آن حضرت بر شرك گرايان و دعوت جامعه به توحيدگرايى و يكتاپرستى و ايمان به معاد و جهان پس از مرگ و روز رستاخيز و زنده شدن مردگان، سردمداران كفر و بيداد به شيوه انكار و تعجّب به پرسش از يكديگر پرداختند، و اين پرسش را در برابر يكديگر نهادند كه محمد صلى الله عليه و آله چه مى گويد؟ او، از فرارسيدن كدامين روز و زنده شدن چه كسانى خبر مى دهد؟ درست در برابر پرسش انكارى آنان بود كه اين آيات بر قلب پاك آن حضرت فرود آمد.

1- 1 / نباء .

(106) «»

در اين مورد «زَجّاج» مى گويد: پرسش آغاز سوره به منظور بزرگداشت موضوع است؛ درست بسان

اين سخن كه ف__ردى براى ب__زرگداشت «زي__د» مى پرسد، ك__دامين زي__د؟ زي__د كيس_ت؟

عَ__نِ النَّبَإِ الْعَظِي___مِ (1)

درباره آن خب____ر ب_____زرگ؛

نَبَأ: اين واژه به معنى خبرى «مهم» و پرفايده و تكاندهنده _ كه انسان به آن آگ__اه__ى ي__ا شب__ه آگ__اهى روش__ن مى ي__اب___د _ آم_____ده است.(1)

1- 2 / نباء .

«» (107)

در مورد اين خبر بزرگ، و منظور از آن، ديدگاه ها يكسان نيست:

1 _ از ديدگاه برخى منظور از آن خبربزرگ، قرآن، اين كتاب پرشكوه خداست؛ چراكه قرآن از يكتايى خدا و بى همتايى او، از رسالت پيامبر، از رواها و نارواها در زن_دگ__ى، از انگي__زش و زن__ده شدن انس__ان ها در آست__ان_ه رست__اخيز خبر مى دهد.

2 _ امّا از ديدگاه گروهى منظور روز رستاخيز است كه قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله ف__رارسي_______دن آن روز را ب_______ه م_____ردم خب_____ر مى دهن_____د.

اين ديدگاه را ادامه آيات همين سوره تأييد مى كند، چرا كه مى فرمايد: إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً (1) به يقين وعدگاه ما با شما روز داورى و روز جدايى حق از باطل و نيك__ان از پلي__دان است.

1 _ مفردات راغب، واژه «نبأ».

(108) «»

الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (2)

[همان خبرى] كه در مورد آن اختلاف [و كشمكش [دارند.

چ_را ك_ه پ_اره اى آن را تصديق مى كردند و پاره اى آن را دروغ مى شمردند و انك_________ار مى نم______ودن____د.

كَ___لاّ سَيَعْلَمُ____ونَ (3)

[نه،] چنان نيست [كه انكارگران رستاخيز مى پندارند]؛ به زودى خواهند دانست!

1 _ 17 / نبأ.

2- 3 / نباء .

3- 4 / نباء .

«» (109)

نه، اين چنين نيست كه انكارگران روز رستاخيز مى گويند و به زودى خواهند دانست كه انك__ار آن__ان بى اساس است و حقيقت براى همگان روشن و آشكار خ______واهد ش_______د.

ثُمَّ كَلاّ سَيَعْلَمُونَ (1)

ب_____از ه_____م ن_____ه چن_____ان اس_______ت، ب__ه زودى خ____واهن__د دانس__ت!

باز

هم اين گونه نيست كه شرك گرايان و حق ناپذيران مى پندارند و انكار مى كنن__د. ب__ه زودى خواهن__د دانست؛ چ__را كه اين هش__دارى است از پى هشدار.

به باور «ضَحّاك» منظور اين است كه: به زودى كفرگرايان ثمره شوم انكارشان را خواهند ديد و دانست. و نيز مردم توحيدگرا و شايسته كردار به ره آورد و نتيجه ايم_ان و عملك__ردشان خواهند رسيد و خواهند دانست كه ايم__انش__ان درست بود.

1- 5 / نباء .

(110) «»

أَ لَمْ نَجْعَلِ الاْءَرْضَ مِهاداً (1)

آي__ا زمي__ن را ج__ايگ__اه__ى آم__اده [و من__اسب براى زندگى و آسايش انس__ان ها [ق__رار ن____دادي__م؟!

مِهاد: اين واژه به معنى مكان آماده و مرتب و سامان يافته، و نيز به مفهوم فراهم آوردن مق___دم____ه و اسب____اب ك___ار آم___ده اس_____ت.

1- 6 / نباء .

«» (111)

چگ__ونگى آفرينش جديد در قيامت

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُ____مْ فِيه____ا خ___الِ______دُونَ.(1)

و اگر شگفت زده مى شوى، شگفت گفتار آنان است كه [ در گمراهىِ شرك و كفر گرفتارند و مى گويند] : آيا هنگامى كه [ مرديم و پوسيديم و [خاك شديم، به راستى در آفرينش تازه اى خواهيم بود ؟ [ و دگرباره زنده خواهيم شد در]آنان همان كسانى هستند كه به پروردگارشان كفر ورزيده اند و آنان و [ در روز رستاخيز [گردن هايشان ط____وق ه____است و آن__ان آتشي___ان هستن___د در آن م__ان__دگ__ار خ__واهن__د ب__ود.

1- 5 / رعد .

(112) «»

عَجَبْ و تَعَجُّب: روى آوردن چي__زى ب_ه انس__ان كه سب_ب آن روش__ن نيس__ت.

اَغْلالْ: اين واژه جمع «غِلّ» به مفهوم طوق است كه به وسيله آن دست ها را به گردن مى بندند.

اگر از گفتار كفرگرايان در انكار رستاخيز و نفى

زنده شدن مردگان تعجّب مى كنى، با اين كه آنان به آفرينش نخستين مى نگرند و به آن اعتراف دارند، اين تعجب بجاست؛ چراكه اعتراف به آفرينش نخستين و انكارآفرينش دگرباره شگفت انگيزاست.

روشن است كه تعجب و شگفت زدگى در ذات پاك خدا راه ندارد؛ چرا كه تعجب هنگامى پديد مى آيد كه انسان به راز چيزى آگاه نباشد و مى دانيم كه خدا از هر چيزى آگاه و به هر چيزى داناست. با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه: اگر مى خواهى تعجّب كنى، از اين گفتار كفرگرايان تعجب كن كه مى گويند: آيا هنگامى كه مرديم و به خاكى تبديل شديم، دگرباره آفرينش جديدى خواهيم داشت؟ و آن گاه خود پاسخ مى دادند كه: نه، چنين چيزى نشايد!

«» (113)

مى دانيم كه نطفه، در عالم رحم به خون بسته تبديل مى شود، آن گاه به چيزى بسان گوشت جويده شده و از پى آن به گوشت تبديل مى گردد و سرانجام با رشد كامل، به صورت كودكى ولادت مى يابد. اين كودك پس از پشت سر گذاشتن مراحل گوناگون عمر و گاه بى آنكه عمر طبيعى كند، جهان را بدرود مى گويد و سرانجام به خ__اك تي___ره تب___ديل مى ش___ود.

آرى، خاك ماده نخستين آفرينش انسان است و اگر ممكن باشد كه انسانى به خاكى تيره تبديل گردد چه مانعى دارد كه دگرباره از رحم همين زمين و از همين خاك به صورت نخستينِ خويش برخيزد؟! با اين بيان قرآن از تبديل خ__اك ب_ه انس__ان در آست__انه رست__اخيز ب__ه آف__رينش ج__دي__د تعبي__ر مى كن___د.

(114) «»

در اين مورد كه آفريدگار هستى در آستانه رستاخيز چه چيز را از نو مى آفريند، ميان دانشمندان كلام بحث و گفتگوست، ولى مفسّربزرگ قرآن كريم آية اللّه طبرسى «ره» صاحب تفسير

عظيم مجمع البيان نظر جُبّائى مفسّر اهل تسنّن به شرح زير را بهتر تشخيص مى دهد :

لازم نيست بدن انسان از همه ذرّات و اجزايى كه روزى آن را تشكيل مى داده است، پديدار گردد، بلكه همين اندازه كافى است كه از موادّ و مصالح اين جهان درست شود.(1)

«» (115)

1 . چراكه به گواهى دانش جديد،ازيك سو اجزابدن انسان هماره درحال تغييربوده ودرهر8سال همه سلول هامشمول قانون نوسازى آفرينش شده و سلول هاى جوان ترجايگزين آنهامى گردد،امّاازدگرسواگركسى را20سال پيش ديده باشيم،اينك باديدن اوترديدبه خودراه نمى دهيم كه وى همان انسان 20 سال پيش است كه از نظر ذات تغيير نيافته و تنها از نظر رشد و كمال تغييريافته. بااين بيان مى توان گفت كه جز اجزاء و سلول هاى بدن انسان، حقيقتى هست كه درتمام مراحل يكى است و دگرگونى درآن راه ندارد و هويّت انسان همان است كه«به روح انسانى» تعبير مى گردد. نتيجه اين كه شخصيت انسان به اين هويّت تغييرناپذيراست ونه به اجزاوسلول هاى تغييرپذير.بااين ترتيب چه لزومى داردكه درروز رستاخيز انسان از اجزاء و سلول هاى همين بدن، آن هم از همه اجزاء پديدآورده شود؟ مگرنه اين كه شخصيت و هويت او به روح انسانى اوست؟ ازآيات و روايات معادجسمانى نيز فراتر از اين ديدگاه كه «جُبّائى» بر آن است دريافت نمى گردد؛ چرا كه مى فرمايد: اَوَلَيْسَ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضَ بِقَادِرٍ عَلىاَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم...آياآن كسى كه آسمان ها و زمين راآفريده، توانا نيست كه بار ديگر همانند آنها را بيافريند؟! سوره يس، آيه 81.

(116) «»

أُولئِ__كَ الَّ__ذِي__نَ كَفَ_____رُوا بِ____رَبِّهِمْ

اينان كه زنده شدن مردگان و آفرينش جديد را انكار مى كنند، همان كسانى هستند كه در قدرت و توان او بر آف__رينشِ دگرباره ترديد نموده و يا آن را انكار كرده اند.

وَ أُولئِ__كَ الْأَغْ__لالُ فِ_____ي أَعْن____اقِهِمْ

و بر گ___ردن آن___ان زنجي_رها و غل هايى گ_ران است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اينان زنجيرهاى كفر بر گردنشان افكنده شده است.

وَ أُولئِ__كَ أَصْح_ابُ النّ_ارِ هُمْ فِيه_ا خالِدُونَ.

«» (117)

و اين__ان ي___اران آتش اند و در آن م___اندگ___ار خ___واهند ب___ود.(1)

آيابدن ها و استخوان هاى پوسيده دگرباربه پامى خيزند؟

وَ يَقُ____ولُ الاِْنْس_انُ ءَاِذا م_ا مِتُّ لَسَ__وْفَ اُخْ_رَجُ حَيّا.(2)

و انسان مى گويد: آيا هنگامى كه جهان را ب__درود گفت__م، راستى

[از آرامگاه اب___دى خ_______ويش [زن___ده بي___رون آورده خ_____واه___م ش____د؟

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 13 صفحه 177 تا 180 .

2- 66 / مريم .

(118) «»

شأن نزول

1 _ در شأن نزول و داستان فرود آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه در باره عنصر شرك گرايى به نام «اُبَىّ بْنِ خَلْف» فرود آمد، چرا كه او روزى استخوان پوسيده اى را برگرفت و در حالى كه آن را ميان دو دست فشرده و به صورت گرد و غبارى آن را بر باد مى داد، گفت: هان اى محمد صلى الله عليه و آله ! تو بر اين باورى كه خدا ما را پس از مرگ و پوسيده شدن استخوان هايمان، در آستانه رستاخيز، زندگى نوينى خواهد بخشيد؟!

ما بر اين پنداريم كه هرگز چنين چيزى امكان نخواهد داشت و زنده شدنى در كار نخ__واه__د ب__ود. آنج__ا ب__ود ك__ه در پ__اسخ پن___دار او اي__ن آي__ات ف__رود آم__د.

2 _ و «عَطاء» از «ابن عبّاس» آورده است كه شأن نزول آيه همين است، امّا در مورد «وليد بن مُغيره» فرود آمد، چرا كه او بذر اين ترديدها را مى افشاند و رستاخيز را انك___ار م__ى ك______رد.

«» (119)

دوزخيان تيره بخت

در آيات پيش، در مورد نويدها و هشدارها و زنده شدن مردگان در آستانه رستاخيز سخن رفت، اينك در اين آيات به ترسيم پندار و گفتار انكارگران رستاخيز پ__رداخته و با روشن ترين سخ__ن به پ__اسخ آن_ان مى پردازد.

در آيه مورد بحث، در مورد ترديدافكنى آنان مى فرمايد:

اين انس__ان كف__رگ__را مى گويد: آيا هنگ__امى كه اين جه__ان را بدرود گفتم، دگ__رب__اره زنده م__ى ش__وم و س__ر از خ__اك ب_رم_ى آورم؟!

اين پرسش، در حقيقت تمسخر است نه سؤال و بدينوسيله زنده شدن مردگان در

(120) «»

آست__انه رست__اخيز را انك__ار نم__وده و به ب___اد استه_زا مى گي_رد.

اَوَ لا يَذْكُرُ الاِْنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا.(1)

[آيا او بى آنكه بينديشد چنين مى گويد؟] و آيا [اين] انسان به

خاطر نمى آورد كه م__ا پيش از اي__ن او را آف_ريديم در ح__الى كه هي__چ چيزى نب__ود؟

در آي__ه م__ورد بحث، در پ___اسخ اين پن__دار مى ف__رم___اي_د:

اَوَ لا يَ__ذْكُ____رُ الاِْنْس___انُ اَنّا خَلَقْن__اهُ مِ_نْ قَبْ__لُ

آي__ا اي__ن انس__ان نمى انديشد و به ياد نمى آورد كه ما او را هنگامى كه چيزى نب____ود لب___اس هست_____ى پ___وش___ان___دي__م و آف_____ري__دي__م!

1- 67 / مريم .

«» (121)

اگر در مورد آغاز آفرينش خود مى انديشيد، در مى يافت كه زنده شدن او براى آن آفريدگار توانايى كه او را بى آن كه چيزى باشد آفريده است، كارى ناممكن نيست.

به باور پ__اره اى منظ__ور از انسان جنس انسان است كه به همه آنان دلالت دارد.

وَ لَمْ يَكُ شَيْئا.

و او آن گ___اه ك___ه پ___دي___دارش س____اختيم و آف___ري__دي__م، چي____زى نب__ود.

چگ__ون____ه ؟

ما در زندگى خويش حركت هاوتوقف ها و كارهايى را انجام مى دهيم و صداهايى را ايجاد مى كنيم كه پس از آن ديگر نمى توانيم آنها را برگردانيم. با اين وصف چگونه مى توان از آفرينش نخست، به آفرينش دگرباره در آست_انه رست_اخيز است_دلال كرد ؟

(122) «»

سه پاسخ

1 _ آفريدگار هستى پديدآورنده پديده ها و اجسام و آفريدگار حيات است و مى دانيم كه اين پديده ها پس از مرگ نابود نمى شوند؛ از اين رو ممكن است خدا در پ__رت__و ق__درت خ__ود دگ__رباره به آنها حيات و زندگى بخشد.

2 _ افزون بر آن، هماره آغاز كارى دشوارتر از تكرار آن است و آفرينش دگرباره نيز همين گونه است كه از آفرينش نخست آسان تر است و بى گمان قدرتى كه مى تواند آفرينش نخستين را آغاز نمايد، بر آفرينش دگرباره نيز تواناست.

3 _ و سرانجام اين كه خدا از راه آفرينش پديده ها نشان داده است كه قدرت چنين كارى را دارد؛ و كسى كه داراى چنين

توان و قدرتى باشد، هرگز از بازگرداندن جس__م ه__ا و ج__ان ه___ا و آف___رينش دگ__رب___اره ن__ات__وان نخ___واه___د ب___ود.(1)

«» (123)

معاد تجلى گاه ارزش ه_اى واقع___ى

إِذا وَقَعَ_____تِ الْ_____واقِعَ______ةُ.(2)

هنگامى كه آن رويداد [سهمگين] روى دهد،

واژه «واقِعَة» بسان «آزِفَة» از نام هاى روز رستاخيز است و منظور آيه اين است

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 16 صفحه 202 تا 205 .

2- 1 / واقعه .

(124) «»

كه: آن گاه كه در آستانه رستاخيز و پيدايش آن، بر «نَفْخَه صُور» براى زنده شدن مردگان وشتافتن آنان به صحراى محشردميده شده وآن رويدادهراس انگيزروى مى دهد.

پاره اى بر آنند كه واژه «واقعه»، اشاره به مجموعه اى از رويدادهاى تكاندهنده اى دارد كه در آستانه رستاخيز و پديد آمدن آن رويداد بزرگ رخ مى دهد و اين نامگذارى به دليل بسيارى رويدادها و يا سختى گرفتارى ها و رنج هايى است كه در آن ها نهفته است. و تقدير آيه اين گونه است كه: «اُذْكُرُوا اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ» به ياد آوريد آن گاه را كه آن رويداد تكاندهنده روى مى دهد.

و هدف آيه شريفه روشنگرى و بيدارى انسان ها و توجّه دادن به آن روز س_رن_وشت ساز و آم__اده ش__دن ب__راى ديدار آن روز است.

«» (125)

لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ.(1)

در روى دادن آن هي__چ گ____ونه دروغ__ى [در ك___ار] نيست.

كاذِبَة: اين واژه مصدر است، همانند «عافِيَة» و به مفهوم آن است كه روز رستاخيز به گونه اى آشكار است كه جاى گفت و گو و دروغ انگاشتن آن وجود ندارد.

كسى نمى تواند آن روز و فرا رسيدنش را، به دليل آشكار بودن آن دروغ انگارد و نپ__________ذي_______________رد.

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: براى فرارسيدن آن رويداد هيچ مانعى نيست و اين موضوع ازديدگاه خرد و قرآن و روايات قطعى است.

1- 2 / واقعه .

(126) «»

خ____افِضَةٌ رافِعَ____ةٌ.(1)

[آن رويداد،] پايين آورنده [گروهى] و بالابرنده [گروهى ديگر [است.

به باور

«ابن عباس» منظور اين است كه: با آن رويداد بزرگ گروهى از انسان ها ذليل و گروهى سربلند مى گردند.

امّا به باور «حسن» و «جُبّائىّ» منظور اين است كه: با رخ دادن آن رخداد هولناك، گروه هايى به سوى آتش كشيده مى شوند و گروه هايى به سوى بهشت ه______داي____ت م__ى گ___ردن___د.

مفهوم روشن تر و كامل تر اين دو تفسير اين است كه: روز رستاخيز با رخ گشودنش

1- 3 / واقعه .

«» (127)

گروهى از انسان ها را _ كه عنوان هاى پر زرق و برقى، چون: رياست، فقاهت، وزارت، وكالت، قضاوت، فرماندهى و نظير اين ها را در دنيا يدك كشيده و دست به ستم و شقاوت يازيده اند _ به ذلت و حقارت و آتش شعله ور دوزخ مى كشد و در برابر آنان ستمديدگان حق طلب و آزادمنش و بشردوست _ كه در فرهنگ آن شقاوت پيشگان و اصلاح ناپذيرانِ بى مقدار محكوم بودند _ به عزت و سرفرازى اوج مى بخشد و به بهشت پرنعمت خدا هدايت مى كند.(1)(2)

1 _ به نور الثقلين، ج 5 ، ص 204، بنگريد.

2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 27 صفحه 235 تا 237 .

(128) «»

«كتابنامه»

1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، قم، انتشارات بيان ج_وان .

2 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير جوان، اوّل، قم،انتشارات بيان جوان .

3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتشارات فراهانى .

4 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير بيان، اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .

5 _ قاموس قرآن، آية اللّه قرشى، ج 5 .

6 _ صحي____ح مسل__م، جل_____د 4 .

7 _ الجَنَّ__ة ،ت__رم__ذى، جل____د 4 .

8 _ تفسي______ر اب__ن عب________اس.

9 _ ن____ورالثقلي___ن، جل_______د 5 .

«» (129)

10_ تفسير قرطبى، جلد 8 .

11_ روح البي_ان، جلد 27 .

12_ دُرُّ المنث__ور،

جل__د 6 .

13_ تفسي___ر قمى، جلد 2 .

14_ مجم____ع البي______ان .

15_ محجة البيضاء، جلد 8 .

(130) «»

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109